جدول جو
جدول جو

معنی مغاکچه - جستجوی لغت در جدول جو

مغاکچه
گودال کوچک
تصویری از مغاکچه
تصویر مغاکچه
فرهنگ فارسی عمید
مغاکچه
(مَ چَ / چِ)
گو کوچک. (ناظم الاطباء). مغاک خرد. گودال کوچک. حفرۀ خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هزم، انگشت خلانیدن در چیزی چنانکه مغاکچه پیدا آید. هزمه، مغاکچۀ سینه. (منتهی الارب) ، چاه زنخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مغاکچه
مغاک کوچک گودال کوچک
تصویری از مغاکچه
تصویر مغاکچه
فرهنگ لغت هوشیار
مغاکچه
((مَ چِ))
گودال کوچک، چاه زنخ
تصویری از مغاکچه
تصویر مغاکچه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغازله
تصویر مغازله
عشق بازی کردن با زنان، سخنان عشق آمیز گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاکمه
تصویر محاکمه
با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامه دعوی کردن، دادرسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذاکره
تصویر مذاکره
با کسی در امری گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالبه
تصویر مغالبه
بر یکدیگر چیره شدن، غلبه یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغافصه
تصویر مغافصه
ناگاه بر کسی درآمدن، بی خبر حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماکچه
تصویر سماکچه
ساماکچه، سینه بند، پیش بند، سینه بند زنان، پستان بند، سماچه، سماخچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
یکدیگر را به غلط انداختن، دلیل سست و غلط آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغ بچه
تصویر مغ بچه
فرزند مغ، کنایه از پسر جوانی که در میخانه کار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاکله
تصویر مشاکله
در بدیع تبدیل کلمه به واسطۀ مجاورت لفظی یا تقدیری، برای مثال دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست / نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم؟ (سعدی۲ - ۵۲۱) . که در آخر مصراع دوم به جای دل دادن، دل بسرشتن آورده مانند و مشابه شدن، با یکدیگر موافقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغارچه
تصویر زغارچه
غازایاقی، گیاهی بیابانی با برگ هایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ با گل هایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتی متر و تخم هایی ریز و تلخ مزه، به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود
پای کلاغ، کلاغ پا، آطریلال، اطریلال، پاکلاغی، رجل الغراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
با همدیگر مغلطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مغالبه در فارسی: پیشدستی در چیرگی بر یکدیگر چیره شدن غلبه کردن} اما رکاکت معنوی مسئله مغالبه یعنی مسابقه در غلبه است - میان اندیشه دیو گاو پای و روزگار) (فرزان. یغما: 2: 10 ص 60)، غلبه چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
مغالات در فارسی گران خریدن، گرانفروشی، در گذشتن: از اندازه، دور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
مغافصه و مغافصت در فارسی: فرنا سگیری (غافلگیری) به ناگاه گرفتن فرنا سگیرانه ناگهانی بنا گاه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاضبه
تصویر مغاضبه
بر هم خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاکره
تصویر مشاکره
سپاسگزاری
فرهنگ لغت هوشیار
مغارله و مغارلت در فارسی: همکامی کامستانی عشقبازی کردن معاشقه کردن، عشقبازی: (از صباح تا رواح با صباح بمغازله و معانقه میگذشت) (لباب الالباب. نف. 52)، جمع مغازلات
فرهنگ لغت هوشیار
مغادره و مغادرت در فارسی: به جا گذاشتن وا نهادن ترک کردن باقی گذاشتن بجا گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغابنه
تصویر مغابنه
مغابنه در فارسی: زیان زیان در داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالظه
تصویر مغالظه
دشمنی داشتن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکره
تصویر مباکره
آمدن بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
مشاکله و مشاکلت در فارسی: مانایی همچهرگی مشابه شدن مانندگردیدن، موافقت کردن باهم، مشابهت مانندگی: و مشاکلت تام در حرکات و حروف که در اجزاء لفظ باشد باعتباری دیگر مشاکلت ناقص بود در الفاظ، موافقت، اتحاد در شکل تشاکل (کشاف اصطلاحات)، از محسنات معنوی است و آن عبارتست از ذکر شی بلفظی غیر از لفظ مقرر برای آن بسبب مجاورت آن لفظ تحقیقا یا تقدیرا یعنی شی مذکور در جوار این غیر واقع شود محققا یا مقدرالله (مثال) : کند گر بر تو ظلم از کین بد اندیش تو هم آن ظلم کن بروی میندیش. (کشاف اصطلاحات) (ظلم در مصراع دوم بمعنی جزا و پاداش عمل بد است که بمناسبت جوار باظلم اول بدین لفظ تعبیر شده)
فرهنگ لغت هوشیار
مذاکره و مذاکرت در فارسی: گفت و گو خویسه گفتگو کردن با کسی در موضوعی، گفتگو: مااین روایت بمذاکره شنیدیم، جمع مذاکرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاکاه
تصویر محاکاه
محاکا و محاکات در فارسی: همداستانی، باز گفت، همانندی همسانی
فرهنگ لغت هوشیار
محاکمه در فارسی داد رسی، داد خواهی با کسی نزد حاکم برای رفع خصومت رفتن بدادگاه رفتن و اقامه دعوی کردن، عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه دادرسی جمع محاکمات. توضیح محاکمه دادرسی و رسیدگی دادگاه است بدعوی و ادله طرفین بمنظور اتخاذ تصمیم قضائی درباره مورد نزاع. شروع دادرسی از زمانیست که تشریفات اداری پرونده در دفتر دادگاه تکمیل شده باشد، دادرسی یا محاکمه طبق قوانین آیین دادرسی دو قسم است: دادرسی اختصاری و دادرسی عادی. دادرسی در دادگاههای بخش اختصاری و دادرسی در دادگاههای شهرستان عادی است بجز در مواردی که قانون استثنا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاکده
تصویر متاکده
مونث متاکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماکچه
تصویر سماکچه
سینه بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغارچه
تصویر زغارچه
قازیانی آطریلال اطریلال رجل الغراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماکچه
تصویر سماکچه
((سَ چَ یا چِ))
سینه بند زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذاکره
تصویر مذاکره
گفت و گذار، گفتگو
فرهنگ واژه فارسی سره