جدول جو
جدول جو

معنی مغالیق - جستجوی لغت در جدول جو

مغالیق(مَ)
جمع واژۀ مغلاق. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغلاق شود، جمع واژۀ مغلق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مغلق شود، جمع واژۀ مغلوق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغلوق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتالیق
تصویر اتالیق
مربی، لله، نگهبان، محافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغالیط
تصویر اغالیط
اغلوطه ها، سخنانی که با آن کسی را به غلط و اشتباه بیندازند، جمع واژۀ اغلوطه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعالیق
تصویر تعالیق
تعلیقه ها، آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند، جمع واژۀ تعلیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
مخراق ها، فریب و دروغ ها، جمع واژۀ مخراق
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ اصلاق و اصلاق جمع واژۀ صلق است. رجوع به قطر المحیط، و صلق و اصلاق شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
باطلها. (ناظم الاطباء) ، فروشی. قابل سودا. (فرهنگ فارسی معین). فروختنی. قیمتی: من گفتم یا هذا این ناقوس بهایی است گفت چه خواهی کردن این را. (تفسیر ابوالفتوح رازی). رجوع به بهائی شود، نوعی پارچۀ بغدادی. ظاهراً منسوب به بهاءالدین نامی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جایگاهی است مابین تکریت و موصل، و آنرا بلالیج نیز گویند. (از معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بلّوق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زمین که هیچ نرویاند. (آنندراج). رجوع به بلوق شود.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسلوقه. (ناظم الاطباء). رجوع به مسلوقه شود
لغت نامه دهخدا
بر باد دادن خرمن کاه و غیره، (فرهنگ اسدی، خطی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سنگهای بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جعل (الخردل) فی المصالیق التی فیها جلاء مثل السلق... (ابن البیطار)، شتران سبک و چالاک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معلاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ معلاق و معلوق. (ناظم الاطباء). رجوع به معلاق شود.
- معالیق کبد، آنچه که کبد از وی آویخته باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسیار باشد که اندرجگر آماسی گرم افتد و معالیق او کشیده می شود و درد آن به حجاب باز میدهد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت ایضاً).
، جمع واژۀ معلاق. دوالهای فتراک. دوالهای رکاب. بندهای رکیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرد بر گرد دارافزینها غلامان خاصگی بودند با جامه های سقلاطون و بغدادی و سپاهانی و کلاههای دو شاخ و کمرهای زر و معالیق و عمودها از زر به دست. (تاریخ بیهقی چ فیاض 540). و رجوع به معلاق شود، نوعی از خرمابن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مغلق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مغلق شود، تیرهای فائز، صفت است نه علم. (منتهی الارب). تیرهای فائز. (ناظم الاطباء). و گویند مغالق از نعوت تیرهای فائز است و از نامهای آن نیست. (از اقرب الموارد) ، فروبستگیها. تنگناها. دشواریها: مدتها در مضایق آن شدت و مغالق آن کربت بماندیم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 26). فرمودند که به جانب سیستان باید رفت... و آن لشکرها را از مضایق غربت و مغالق کربت خلاص دادن. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 60). چون ابوالحسن... قوت و شوکت ایشان دانسته بود و درایت و تجربت ایشان در دخول مضایق و افتتاح مغالق و تدبیر کارها... شناخته تا نیم شبی از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 88)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعالیق
تصویر تعالیق
جمع تعلیقه، فرمان ها شهنویس ها جمع تعلیقه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
شوهر مادر قایم مقام پدر، لالا لله موء دب، نگهبان حامی حافظ، منصبی در عهد صفویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغالیط
تصویر اغالیط
جمع اغلوطه، دشگیرها سخنی که شنونده را گمراه کند جمع اغلوطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساریق
تصویر مساریق
بنگرید به ماساریقا
فرهنگ لغت هوشیار
(در قوامیس معتبر یاد نشده) :، جمع مصداق، گواهان راست راستگویان راستنمایان جمع مصداق. توضیح در قوامیس معتبر یاد نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالیب
تصویر مخالیب
جمع مخلب، چنگال ها جمع مخلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالیف
تصویر مخالیف
جمع مخلاف، روستا ده ها خره ها جمع مخلاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخانیق
تصویر مخانیق
جمع مخنقه، گردن بندها خپه کن ها جمع مخنقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحالیق
تصویر زحالیق
جمع زحلوقه، آلاکلنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجانیق
تصویر مجانیق
جمع منجنیق، بلگن ها کلکم ها جمع منجنیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالین
تصویر متالین
فرانسوی آسنی توپالی رنگ آسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهالیق
تصویر زهالیق
جمع زهلوق، فربگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوالیق
تصویر جوالیق
جمع جوالق و جوالق
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مثالی یا اشباح مثالیه. بعضی از فلاسفه قایلند که میان مجردات محض و مادیات عالمی است که آنرا عالم اشباح نامند که برزخ میان روحانیات و جسمانیات است و از آن جهت اشباح گویند که دارای مقدار و شکل میباشد و شبح و قشر اجسام اند و چون دارای ماده نمی باشند فوق اجسام اند و مانند صوری هستند که از اشیا در آیینه منعکس میشوند. عالمی را که محل صور مقداریه است عالم اشباح و عالم اشباح مثالیه و اشباح جسمیه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتالیق
تصویر اتالیق
شوهر مادر، قائم مقام پدر، لالا، لله، مؤدب، نگهبان، حامی، حافظ، منصبی در عهد صفویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعالیق
تصویر تعالیق
((تَ))
جمع تعلیقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متالیک
تصویر متالیک
((مِ))
دارای جلا و درخششی مانند فلز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
((مَ))
جمع مخراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصادیق
تصویر مصادیق
((مَ))
جمع مصداق
فرهنگ فارسی معین
معلّم خصوصی، سیمی
دیکشنری اردو به فارسی