جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تعالیق

تعالیق

تعالیق
تعلیقه ها، آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند، جمعِ واژۀ تعلیقه
تعالیق
فرهنگ فارسی عمید

تعالیق

تعالیق
جَمعِ واژۀ تعلیقه. تعلیقات. رجوع به تعلیقه شود
لغت نامه دهخدا

تعانیق

تعانیق
جَمعِ واژۀ تعنوق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تعنوق شود
لغت نامه دهخدا

تعالیم

تعالیم
جَمعِ واژۀ تعلیم. تعلیمات. رجوع به تعلیم شود
لغت نامه دهخدا

معالیق

معالیق
جَمعِ واژۀ مِعلاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ معلاق و معلوق. (ناظم الاطباء). رجوع به معلاق شود.
- معالیق کبد، آنچه که کبد از وی آویخته باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسیار باشد که اندرجگر آماسی گرم افتد و معالیق او کشیده می شود و درد آن به حجاب باز میدهد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت ایضاً).
، جَمعِ واژۀ معلاق. دوالهای فتراک. دوالهای رکاب. بندهای رکیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرد بر گرد دارافزینها غلامان خاصگی بودند با جامه های سقلاطون و بغدادی و سپاهانی و کلاههای دو شاخ و کمرهای زر و معالیق و عمودها از زر به دست. (تاریخ بیهقی چ فیاض 540). و رجوع به معلاق شود، نوعی از خرمابن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا