جدول جو
جدول جو

معنی مغالطی - جستجوی لغت در جدول جو

مغالطی(مُ لَ / مُلِ)
منسوب به مغالطه: قیاس مغالطی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغالطه شود، آنکه مغالطه کند. مغالطه کننده: بدانیم تا برهانی کدام است و جدلی کدام است و مغالطی کدام است. (دانشنامه ص 108). و رجوع به مغالطه شود
لغت نامه دهخدا
مغالطی
مغالطی در فارسی: واهر گر منسوب به مغالطه: (بدانیم تا برهانی کدام است و جدلی کدام است و مغالطی کدام است) (دانشنامه. منطق. 108)
تصویری از مغالطی
تصویر مغالطی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغالبه
تصویر مغالبه
بر یکدیگر چیره شدن، غلبه یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
یکدیگر را به غلط انداختن، دلیل سست و غلط آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالظت
تصویر مغالظت
درشتی، خشونت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالات
تصویر مغالات
از حد گذشتن، نرخ چیزی را بالا بردن، گران فروشی کردن، گران خریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخالطت
تصویر مخالطت
با هم آمیزش و معاشرت داشتن، آمیخته کردن، دوستی و معاشرت، همنشینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغالیط
تصویر اغالیط
اغلوطه ها، سخنانی که با آن کسی را به غلط و اشتباه بیندازند، جمع واژۀ اغلوطه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ زِ لی ی / مَ زِ)
منسوب است به مغازل که عمل و معاملۀ دوکها باشد. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از ’غ ل و’، گوشت ناقه که نزار گردد و رود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوشت لاغر و نزارشده. (ناظم الاطباء) ، گیاه بلند و گوالیده و درهم و انبوه شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نرخ گران شده، حریف در تیراندازی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغالی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
سوفسطایی. سفسطی. ج، مغالطین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغالطه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ)
عیب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ترک کردن کسی را و از او گریختن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، کوشش کردن در شناوری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به شمشیر زدن یکدیگر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مجادله. (تاج المصادربیهقی) ، فرود آمدن کسی را در جنگ. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با کسی آمیختن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (دهار). آمیزش کردن با کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). خلاط. (ناظم الاطباء). رجوع به خلاط و مخالطت شود، درآمیختن درد و آزار با کسی: خالطه الداء، آمیزش کردبا وی آزار. (منتهی الارب) (از آنندراج). خالطه الداءفلاناً، خامره. (محیط المحیط) (اقرب الموارد) ، افتادن گرگ در گوسفندان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط الحمیط) ، گائیدن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و به همه معانی رجوع به خلاط شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
باکسی غلط آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). غلاط. به غلط انداختن و یکدیگر را غلط دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به غلط افکندن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ طَ / لِ طِ)
مغالطه. مغلطه با همدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغالطه شود، (اصطلاح منطق) عبارت است از قیاس که فاسد باشد به واسطۀ اختلال شرطی معتبر در انتاج به حسب کمیت یا کیفیت یا از جهت صورت یا ماده. (نفایس الفنون). قیاس فاسدی است که منتج به نتیجۀ صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا از جهت صورت و یا از جهت صورت و ماده هر دو. فساد قیاسی از جهت صورت به این است که شرایط لازم که با رعایت آن شرایط قیاسی منتج خواهد بود در هیأت و شکل آن رعایت نشده باشد و از جهت ماده به این است که مثلاً مطلوب با مقدمات قیاسی یا یکی از آنها یکی باشد که ازنوع مصادره برمطلوب است و بدیهی است که فاسد بودن آن از هر دو جهت به این است که شرایط منتج از جهت هیأت و شکل رعایت نشده باشد و مطلوب از آن هم با مقدمات یکی باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). قیاسی است که مقدمات آن مرکب از وهمیات و مشبهات باشد. وهمیات قضایایی هستند که به واسطۀ قیاس با امور محسوسه و یقینی مسلم پنداشته می شوند و حال آنکه صحت آنها مورد تصدیق عقل نیست. مشبهات نیز به واسطۀ مشابهت با قضایای صادقه، خود صادق انگاشته می شوند در صورتی که کاذبه اند. خطاها یعنی افکاری که با واقع مطابقت ندارند و باعث مغالطه می شوند یا از روی قصد و اختیار سر می زنند یا از روی قصد و اختیار نیستند. حکما و علمای منطق این خطاها را به اعتبارهای مختلف دسته بندی کرده اند. بیکن آنها را بت می خواند و چهارگونه می داند از این قرار: 1- بتهای طایفه ای، یعنی خطاهایی که ناشی از طبیعت نوع بشر هستند. تصادفات را علت واقعی امور پنداشتن، و قیاس به نفس کردن و برای هر امری علتی غایی فرض نمودن و نظایر آنها از این گونه خطاها هستند. 2- بتهای شخصی، یعنی خطاهایی که ناشی از شخصیت اختصاصی افراد انسانی هستند چنانکه از افراد مردم یکی حساس و زودرنج است، دیگری شهوت مال دارد، دیگری پای بند فکر و عقیدۀ خاصی است، دیگری جاه طلب یا شهرت دوست است و بر همین قیاس... این خصوصیتها و نظایر آنها ممکن است منشاء اشتباهات و خطاهای بسیار واقع بشوند. 3- بتهای میدانی یا بازاری، یعنی خطاهایی که در نتیجۀ اجتماع مردمان و معاشرت با یکدیگر پیدا شده است و نمونۀ آنها در الفاظی که برای همه کس معنی دقیق و صحیح ندارند به خوبی نمایان است مانند عقیده به افلاک و تصادف و بخت و نظایر آنها. 4- بتهای نمایشی، یعنی خطاهایی که از تعالیم حکما و مشاهیر عالم ناشی هستند مانند بسیاری از دستگاههای فلسفی و پاره ای معتقدات که موجب گمراهی آدمیان می شوند. مالبرانش خطاها را پنج قسم ذکر کرده است:1- خطاهای حواس. 2- خطاهای تخیل. 3- خطاهای ادراک. 4- خطاهای ناشی از تمایلات. 5- خطاهای ناشی از شهوات. در تقسیمات فوق موجبات اصلی خطاها بیشتر موردنظر بوده است. در تقسیمات دیگری که معمولاً از خطاها می کنندتوجه را بیشتر به خللی که در استدلال روی می دهد معطوف می دارند و در این صورت استدلال عنوان سفسطه و مغالطه را پیدا می کند. علل عمده ای که موجب سفسطه و مغالطه می شوند عبارتند از: 1- اشتراک و اجمال در الفاظ، یعنی مبهم بودن معنی یا ایهام داشتن آن، خاصه هنگامی که در مقدمات و در نتیجۀ قیاس، لفظ واحد به دو معنی مختلف آورده شود. 2- ترکیب الفاظ به وجهی که موجد فساد گردد، و آن یا به صورت ترکیب مفصل است، یعنی آنچه در مقدمۀ جداگانه و به تفصیل آورده اند در نتیجه ترکیب گردد. مثال: این شخص معلم و عضو خوبی است، پس معلم خوبی است. یا به صورت تفصیل مرکب است و آن درست عکس صورت اول است، مانند اینکه گفته شود: عدد هفت زوج و فرد است پس هفت زوج و هفت فرد است. 3- ایهام انعکاس، و آن هنگامی است که قضیۀ کلیه ای را منعکس کرده مقدمۀ قیاس قرار دهند، در صورتی که عکس آن قضیه صادق نباشد. مثال: هر انسانی ذی حس است، پس هر ذی حسی انسان است. 4- تجاهل نسبت به موضوع، یعنی سعی در اثبات چیزی که مورد بحث نیست مانند عمل دادستان یا وکیل دعاوی هنگامی که به جای سعی در اثبات مجرمیت متهم به بیان بدی جرم و جنایت و زیانی که برای جامعه دارند می پردازد. 5- مصادرۀ به مطلوب، و آن در صورتی است که چیزی را که اثباتش مورد نظر است ثابت شده پندارند. یک نمونه از مصادره به مطلوب قیاسی است که گالیله در آثار ارسطو یافته و خاطر نشان کرده است. ارسطو در اثبات اینکه مرکز زمین مرکزعالم است، چنین استدلال می کند: ’طبیعت اشیاء ثقیل این است که به مرکز عالم می گرایند. تجربه نشان می دهد که اشیاء ثقیل به مرکز زمین می گرایند پس مرکز زمین، مرکز عالم است’ در کبرای این قیاس مصادرۀ به مطلوب به خوبی نمایان است، زیرا حکم به اینکه ’اشیاء ثقیل به مرکز عالم می گرایند’ در صورتی میسر است که مرکز عالم و مرکز زمین را قبلاً یکی بدانیم. (از مبانی فلسفه تألیف علی اکبر سیاسی صص 261-263). قیاس مغالطی. قیاس سوفسطایی. سفسطه. حکمت مموهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اساس الاقتباس صص 515-529 شود.
- مغالطۀ عام الورود، قیاسی است که به وسیلۀ آن هم اثبات مطلوب و هم نقیض آن ممکن باشد. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با کسی درآمیختن. (غیاث). آمیزش به طور انس و درآمیختگی با کسی. (ناظم الاطباء) : بنده ای که در حرم مخدوم بی استحقاق منزلت اعتماد یابد و به مخالطت ایشان بر اسرار واقف گردد و بدان مغرور شود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 382). ملک گفت مخالطت تو بر ما حرام است. گفت مخالطت چهار چیز متعذر است. (کلیله و دمنه، ایضاً ص 38). کیست که... بر... فتان مخالطت گزیند ودر حسرت و ندامت نیفتد. (کلیله و دمنه). مرا در عهدجوانی با جوانی اتفاق مخالطت افتاد. (گلستان). سیم خوبروئی که درون صاحبدلان به مخالطت او میل کند. (گلستان). و از سماع و مخالطت حظی برگرفتمی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسلاط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مسلاط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سختی کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر مکر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مغالات در فارسی گران خریدن، گرانفروشی، در گذشتن: از اندازه، دور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
گرانفروشی کردن، از حد در گذشتن، تیر را بینهایت انداختن، (اسم)} گرانفروشی در مغالات بضاعت بضع مبالغتی نکنم) (مرزبان نامه. تهران. چا. 249: 1)، تجاوز از حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالبت
تصویر مغالبت
غلبه یافتن، چیره شدن بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
مغالبه در فارسی: پیشدستی در چیرگی بر یکدیگر چیره شدن غلبه کردن} اما رکاکت معنوی مسئله مغالبه یعنی مسابقه در غلبه است - میان اندیشه دیو گاو پای و روزگار) (فرزان. یغما: 2: 10 ص 60)، غلبه چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالظه
تصویر مغالظه
دشمنی داشتن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن، مباشرت کردن با زن آرمیدن، آمیزش: مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت، آرمش جماع
فرهنگ لغت هوشیار
مخالطت و مخالطه در فارسی آمیزش، آزار، گای گادن آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن، مباشرت کردن با زن آرمیدن، آمیزش: مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت، آرمش جماع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجالسی
تصویر مجالسی
آینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغالیط
تصویر اغالیط
جمع اغلوطه، دشگیرها سخنی که شنونده را گمراه کند جمع اغلوطه
فرهنگ لغت هوشیار
یکدیگز را بغلط انداختن، قیاس فاسدی است که منتج بنتیجه صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا از جهت صورت و یا از جهت صورت و ماده هر دو. فساد قیاسی از جهت صورت باین است که شرایط لازم که با رعایت آن شرایط قیاسی منتج خواهد بود در هیات و شکل آن رعایت نشده باشد و از جهت ماده باین است که مثلا مطلوب با مقدمات قیاسی یا یکی از آنها یکی باشد که از نوع مصادره بر مطلوب است و بدیهی است که فاسد بودن آن از هر دو جهت منتج از جهت هیات و شکل رعایت نشده باشد و باین است که شرایط مطلوب از آن هم با مقدمات یکی باشد یا مغالطه عام الورود. قیاسی است که بوسیله آن هم اثبات مطلوب و هم نقیض آن ممکن باشد یا فن مغالطه. یا حکمه المموهه یا سوفسطیقا بود. نزد قدما یکی از بخشهای علوم منطقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
با همدیگر مغلطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالطات
تصویر مغالطات
جمع مغالطه، واهر گری ها، وصیتها که از مغالطات ایمنی دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالطت
تصویر مخالطت
((مُ لَ طَ))
آمیزش و معاشرت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغالبه
تصویر مغالبه
((مُ لَ بَ یا لِ بِ))
بر یکدیگر چیره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغالات
تصویر مغالات
((مُ))
گران فروشی کردن، از حد در گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
((مُ لِ طِ))
یکدیگر را به غلط انداختن
فرهنگ فارسی معین
سفسطه، قیاس فاسد، مغالطت، مغلطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد