جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مخالطت

مخالطت

مخالطت
آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن، مباشرت کردن با زن آرمیدن، آمیزش: مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت، آرمش جماع
فرهنگ لغت هوشیار

مخالطت

مخالطت
با هم آمیزش و معاشرت داشتن، آمیخته کردن، دوستی و معاشرت، همنشینی
مخالطت
فرهنگ فارسی عمید

مخالطت

مخالطت
با کسی درآمیختن. (غیاث). آمیزش به طور انس و درآمیختگی با کسی. (ناظم الاطباء) : بنده ای که در حرم مخدوم بی استحقاق منزلت اعتماد یابد و به مخالطت ایشان بر اسرار واقف گردد و بدان مغرور شود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 382). ملک گفت مخالطت تو بر ما حرام است. گفت مخالطت چهار چیز متعذر است. (کلیله و دمنه، ایضاً ص 38). کیست که... بر... فتان مخالطت گزیند ودر حسرت و ندامت نیفتد. (کلیله و دمنه). مرا در عهدجوانی با جوانی اتفاق مخالطت افتاد. (گلستان). سیم خوبروئی که درون صاحبدلان به مخالطت او میل کند. (گلستان). و از سماع و مخالطت حظی برگرفتمی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

مخالفت

مخالفت
ناسازگاری کردن، ستیزه کردن، دشمنی کردن، در موسیقی گوشۀ اوج دستگاه های سه گاه و چهارگاه
مخالفت
فرهنگ فارسی عمید