- معیی(مُ)
مانده و درمانده در کار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معییه (م ی ی ) شود
معنی معیی - جستجوی لغت در جدول جو
- معیی(مَ یی ی)
منسوب به معی یعنی معوی ّ. (ناظم الاطباء)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حاذق، باتجربه در امور، کسی که کاری را تکرار کند، آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند
ما بودن، هستی، وجود، کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر
مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر،برای مثال در بحر مایی و منی افتاده ام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ - ۹۵۶)
مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر،
معما، در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود
(مُعْ یِ یَ)
لغت نامه دهخدا
شتر درمانده. (منتهی الارب). شتران درمانده. یقال ابل معییه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بز، استوار اندام، اپر سنج، اپار سنج، سپنجیده، عاریت دهنده، گور چشم گونه ای پارچه با نگاره هایی چون چشم بلبل یا چشم گو خر مقیاس گیرنده، آنکه عیار فلزات و مسکو کات را تعیین کند. توضیح: در عهد قاجاریه کسانی بدین نام در وزارت مالیه مشغول خدمت بودند: (... جناب علا الدوله وزیر مالیه... و معیر الممالک رئیس خزانه و آقا محمد حسن معیر) (مراه البلدان ج 1 ضمیمه ص 25)
