جدول جو
جدول جو

معنی معیص - جستجوی لغت در جدول جو

معیص
(مَ)
روییدنگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). روییدنگاه و درختستان انبوه و درهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
معیص
روییدنگاه
تصویری از معیص
تصویر معیص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معین
تصویر معین
(پسرانه)
یاریگر، کمک کننده، یاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معیل
تصویر معیل
مردی که دارای عائلۀ بسیار باشد، عائله دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معین
تصویر معین
یاری کننده، یار، مددکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معین
تصویر معین
مخصوص و مقرر شده، مشخص، معلوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیت
تصویر معیت
با هم بودن، همراه بودن، همراهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیب
تصویر معیب
عیب دار، عیب ناک، معیوب، ناقص، ناراست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیص
تصویر محیص
گریزگاه، جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معین
تصویر معین
جاری، روان، آب چشمه که بر روی زمین جاری شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معید
تصویر معید
حاذق، باتجربه در امور، کسی که کاری را تکرار کند، آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیر
تصویر معیر
مقیاس گیرنده، عیارگر، کسی که عیار پول را بسنجد، نکوهش کننده، عیب گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیت
تصویر معیت
همراهی، صحابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معید
تصویر معید
بازگرداننده، تکرار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیب
تصویر معیب
عیبناک، معیوب، دارای عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معصی
تصویر معصی
نا فرمانی شده نافرمانی شده
فرهنگ لغت هوشیار
بز، استوار اندام، اپر سنج، اپار سنج، سپنجیده، عاریت دهنده، گور چشم گونه ای پارچه با نگاره هایی چون چشم بلبل یا چشم گو خر مقیاس گیرنده، آنکه عیار فلزات و مسکو کات را تعیین کند. توضیح: در عهد قاجاریه کسانی بدین نام در وزارت مالیه مشغول خدمت بودند: (... جناب علا الدوله وزیر مالیه... و معیر الممالک رئیس خزانه و آقا محمد حسن معیر) (مراه البلدان ج 1 ضمیمه ص 25)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیل
تصویر معیل
بسیار عایلمند، عیالوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیق
تصویر معیق
جوی دور تک جوی گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیه
تصویر معیه
معیت در فارسی اپاکی پتیش همراهی با همی همپایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصیص
تصویر مصیص
خاک نمناک، ریگ نمناک
فرهنگ لغت هوشیار
نیرو مند: آدمی یا ستور، نیکبافت: ریسمان، رستگاری نیزه جلا داده، شتر استوار خلقت هموار اندام، بر گردیدن از چیزی، رستگاری یافتن، خلاص گردانیدن، خلاص رهایی و از آن اذیت وبلیت مفر ومحیصی نمیدانست، گریزگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معین
تصویر معین
مقرر، مخصوص و مقرر کرده شده، ثابت یاری دهنده، مددکار و یاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیر
تصویر معیر
((مُ عَ یَّ))
عیار گرفته شده، سنجیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیب
تصویر معیب
((مَ))
دارای عیب، عیب ناک، معیوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیت
تصویر معیت
((مَ یَّ))
همراهی، مشارکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معید
تصویر معید
((مُ))
آن که کاری را تکرار کند، معملی که درسی را برای شاگردانش اعادهکند، مقرر، دانشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیر
تصویر معیر
((مُ عَ یِّ))
عیارگر، کسی که عیار زر و سیم را معین می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معین
تصویر معین
((مُ))
یاریگر، یاری کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیل
تصویر معیل
((مُ))
عیالمند، عیال وار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معین
تصویر معین
((مُ عَ یَّ))
مشخص گردیده، تعیین شده، معلوم، مقرر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معین
تصویر معین
((مَ))
پاک، صاف، جاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محیص
تصویر محیص
((مَ))
نیزه جلا داده، خلاص، رهایی، گریزگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معصی
تصویر معصی
((مَ یّ))
نافرمانی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معین
تصویر معین
نشان زد
فرهنگ واژه فارسی سره