مؤنث معهود: منصور چون او را بشناخت از سر جرایم معهودۀاو درگذشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446). نفس چغز ز آب است نه از باد هوا بحریان را هله این باشد معهوده و فن. مولوی. و رجوع به معهود (معنی دوم) شود
مؤنث معهود: منصور چون او را بشناخت از سر جرایم معهودۀاو درگذشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446). نفس چغز ز آب است نه از باد هوا بحریان را هله این باشد معهوده و فن. مولوی. و رجوع به معهود (معنی دوم) شود
پیمان کرده شده. (غیاث). هرچیز پیمان کرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیده و شناخته. (منتهی الارب) (آنندراج). هرچیز که پیشتر آن را شناخته و دیده باشند. (ناظم الاطباء). معروف. (اقرب الموارد). مرسوم. معمول. متداول: وبه قرار اصل و ترکیب معهود باز می برد. (کلیله و دمنه). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود. از... نادر و معهود. (کلیله و دمنه). نظام کارهای حضرت و ناحیت به قرار معهود و رسم مألوف بازرفت. (کلیله و دمنه). و طبع آب آن است که روا بود که سنگ شود چنانکه به بعض جایها معهود است و به رأی العین دیده می شود. (چهارمقاله ص 8). محمود زر و جواهر خواست و افزون از رسم معهود و عادت، ایاز را بخشش کرد. (چهارمقاله ص 56). این لفظ در میان خلق معهود و متداول است و به فهم خوانندگان نزدیکتر. (اسرارالتوحید چ صفا ص 15). برخاستم... و چنانکه معهود بود او را بیدار کردم و به جماعت رفتیم. (اسرار التوحید چ صفا ص 34). و از اینجاست که کمینۀ خادم صحیفۀ ثنای دیگر ملکان را به آب داده است و بر طریقت معهود خط نسخ درکشیده. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 151). یک روز به سبب آب و هوا در ناقهی گستاخ شد و بر احتما کردن محافظت معهود ننمود علت نکس کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 286). از بهراو دعوتی بساخت و میزبانی کرد که مثل آن در آن عهد و دیگر عهود معهود نبود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162). نمو زرع و برکت ریع به قرار معهود بازرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331). بر قاعده معهود، مناشیر و امثله و مخاطبات به تازی نویسند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). او در مملکت خویش بر قاعده معهود متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391). به قرار معهود و رسم مألوف بازگشت. (سندبادنامه ص 10). چون ارادت معهود بر قرار ندید گفت... (گلستان). کژدم را ولادت معهود نیست. (گلستان). نظر با نیکوان رسمی است معهود نه این بدعت من آوردم به عالم. سعدی. بعد از عرض فرستادگان و گزاردن پیغام ایشان به رسم معهود در وقتی مناسب سخن گرگین به پایۀ سریر خلافت مصیر درانداختند. (ظفرنامۀ یزدی). - شی ٔ معهود، چیز شناخته شده که مسبوق به شناسایی وی باشند. (ناظم الاطباء). - مسکن معهود، خانه معتاد و منزلی که به وی خو کرده باشند. (ناظم الاطباء). - نامعهود، غیرمعمول. نامتعارف. ندیده و نشناخته: سفله گو روی مگردان که اگر قارون است کس از او چشم ندارد کرم نامعهود. سعدی. ، قدیم و کهنه. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، جای باران نخستین رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، محل بازگشت و منزلی که همیشه به آن باز گردند از هر کجا که رفته باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به معهد شود
پیمان کرده شده. (غیاث). هرچیز پیمان کرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیده و شناخته. (منتهی الارب) (آنندراج). هرچیز که پیشتر آن را شناخته و دیده باشند. (ناظم الاطباء). معروف. (اقرب الموارد). مرسوم. معمول. متداول: وبه قرار اصل و ترکیب معهود باز می برد. (کلیله و دمنه). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود. از... نادر و معهود. (کلیله و دمنه). نظام کارهای حضرت و ناحیت به قرار معهود و رسم مألوف بازرفت. (کلیله و دمنه). و طبع آب آن است که روا بود که سنگ شود چنانکه به بعض جایها معهود است و به رأی العین دیده می شود. (چهارمقاله ص 8). محمود زر و جواهر خواست و افزون از رسم معهود و عادت، ایاز را بخشش کرد. (چهارمقاله ص 56). این لفظ در میان خلق معهود و متداول است و به فهم خوانندگان نزدیکتر. (اسرارالتوحید چ صفا ص 15). برخاستم... و چنانکه معهود بود او را بیدار کردم و به جماعت رفتیم. (اسرار التوحید چ صفا ص 34). و از اینجاست که کمینۀ خادم صحیفۀ ثنای دیگر ملکان را به آب داده است و بر طریقت معهود خط نسخ درکشیده. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 151). یک روز به سبب آب و هوا در ناقهی گستاخ شد و بر احتما کردن محافظت معهود ننمود علت نکس کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 286). از بهراو دعوتی بساخت و میزبانی کرد که مثل آن در آن عهد و دیگر عهود معهود نبود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162). نمو زرع و برکت ریع به قرار معهود بازرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331). بر قاعده معهود، مناشیر و امثله و مخاطبات به تازی نویسند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). او در مملکت خویش بر قاعده معهود متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391). به قرار معهود و رسم مألوف بازگشت. (سندبادنامه ص 10). چون ارادت معهود بر قرار ندید گفت... (گلستان). کژدم را ولادت معهود نیست. (گلستان). نظر با نیکوان رسمی است معهود نه این بدعت من آوردم به عالم. سعدی. بعد از عرض فرستادگان و گزاردن پیغام ایشان به رسم معهود در وقتی مناسب سخن گرگین به پایۀ سریر خلافت مصیر درانداختند. (ظفرنامۀ یزدی). - شی ٔ معهود، چیز شناخته شده که مسبوق به شناسایی وی باشند. (ناظم الاطباء). - مسکن معهود، خانه معتاد و منزلی که به وی خو کرده باشند. (ناظم الاطباء). - نامعهود، غیرمعمول. نامتعارف. ندیده و نشناخته: سفله گو روی مگردان که اگر قارون است کس از او چشم ندارد کرم نامعهود. سعدی. ، قدیم و کهنه. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، جای باران نخستین رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، محل بازگشت و منزلی که همیشه به آن باز گردند از هر کجا که رفته باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به معهد شود
دیگرباره با کاری بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی). عواد. بازگشتن به اول کار. (منتهی الارب) (آنندراج). بازگشتن به کار اوّل. (از اقرب الموارد). بازگشتن به اول چیزی. (ناظم الاطباء) ، باز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : عاودته الحمی معاوده و عواداً، دوباره برگشت تب او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاودت شود، مره بعد اخری خواستن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوباره سؤال کردن از کسی مسأله را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چیزی را عادت خود قراردادن. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
دیگرباره با کاری بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی). عِواد. بازگشتن به اول کار. (منتهی الارب) (آنندراج). بازگشتن به کار اوّل. (از اقرب الموارد). بازگشتن به اول چیزی. (ناظم الاطباء) ، باز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : عاودته الحمی معاوده و عواداً، دوباره برگشت تب او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاودت شود، مره بعد اخری خواستن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوباره سؤال کردن از کسی مسأله را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چیزی را عادت خود قراردادن. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
نماز یا نماز مغرب یا نماز فجر، بدان جهت که ملائک حاضر میشوند و مزد مصلی را مینویسند، یاملائک شب و ملائک روز حاضر میشوند آن را. (منتهی الارب). نماز یا نماز مغرب یا نماز فجر. (ناظم الاطباء)
نماز یا نماز مغرب یا نماز فجر، بدان جهت که ملائک حاضر میشوند و مزد مصلی را مینویسند، یاملائک شب و ملائک روز حاضر میشوند آن را. (منتهی الارب). نماز یا نماز مغرب یا نماز فجر. (ناظم الاطباء)
تأنیث معدود. شمرده. شمارکرده. ج، معدودات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدوده. (قرآن 80/2). و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین. (قرآن 20/12). و رجوع به معدود و معدودات شود
تأنیث معدود. شمرده. شمارکرده. ج، معدودات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدوده. (قرآن 80/2). و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین. (قرآن 20/12). و رجوع به معدود و معدودات شود
محموده در فارسی مونث محمود ستوده، پسندیده، نیلوفر گوشتی از گیاهان مونث محمود: ... آثار محموده او بر صحایف اعمال سر دفتر مناقب ستوده، گیاهی است پایا از تیره پیچک ها که در حقیقت یکی از گونه های نیلوفر بشمار میرود. این گیاه دارای ریشه ضخیم و گوشت دار و ساقه بالا رونده و پیچنده بارتفاع بین 2 تا 5 متر است. گیاه مذکور در نواحی کریمه (قریم) و قففاز و سوریه و عراق و یونان و نواحی غربی ایران بحالت خودرو میروید. برگهای این گیاه متناوب و زاویه دار و نوک تیز و بی کرک و کمانی شکل است. دمگل اصلی گیاه که به 3 تا 7 گل ختم میشود درازتر از دمبرگهای آن است. جام گل نسبه بزرگ و قیفی شکل و سفید رنگ و دارای 5 نوار برنگ گلی روشن است و کاسه گل شامل 5 کاسبرگ بی کرک است. تعداد پرچمهایش نیز 5 و میوه اش کپسول و دو خانه وشامل دانه های زاویه دار شفاف است. از ریشه این گیاه صمغ و سقزی بدست میاورند که بنام اسکامونه مشهور است و نوع مرغوب آن سقمونیای حلب است که در بازار بهمین نام عرضه میشود. در ترکیب صمغ و سقز حاصل از این گیاه آلکالوئیدی بنام اسکامونین موجود است. اسکامونه از مسهل های بسیار قوی است و از قدیم الایام مورد استفاده قرار میگرفته است سقمونیا محمودیه اوتی نیلوفر سقمونیا
محموده در فارسی مونث محمود ستوده، پسندیده، نیلوفر گوشتی از گیاهان مونث محمود: ... آثار محموده او بر صحایف اعمال سر دفتر مناقب ستوده، گیاهی است پایا از تیره پیچک ها که در حقیقت یکی از گونه های نیلوفر بشمار میرود. این گیاه دارای ریشه ضخیم و گوشت دار و ساقه بالا رونده و پیچنده بارتفاع بین 2 تا 5 متر است. گیاه مذکور در نواحی کریمه (قریم) و قففاز و سوریه و عراق و یونان و نواحی غربی ایران بحالت خودرو میروید. برگهای این گیاه متناوب و زاویه دار و نوک تیز و بی کرک و کمانی شکل است. دمگل اصلی گیاه که به 3 تا 7 گل ختم میشود درازتر از دمبرگهای آن است. جام گل نسبه بزرگ و قیفی شکل و سفید رنگ و دارای 5 نوار برنگ گلی روشن است و کاسه گل شامل 5 کاسبرگ بی کرک است. تعداد پرچمهایش نیز 5 و میوه اش کپسول و دو خانه وشامل دانه های زاویه دار شفاف است. از ریشه این گیاه صمغ و سقزی بدست میاورند که بنام اسکامونه مشهور است و نوع مرغوب آن سقمونیای حلب است که در بازار بهمین نام عرضه میشود. در ترکیب صمغ و سقز حاصل از این گیاه آلکالوئیدی بنام اسکامونین موجود است. اسکامونه از مسهل های بسیار قوی است و از قدیم الایام مورد استفاده قرار میگرفته است سقمونیا محمودیه اوتی نیلوفر سقمونیا