زن ساخته روزگار بامال که از مال چیزی کسی را ندهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن تیزخاطر روشن رای، گویا پرگالۀ آتش است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن تیزهوش. روشن رای. (از اقرب الموارد) ، هو ذومعمع، او صابر و شکیباست بر کارها و مروسنده است بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زن ساخته روزگار بامال که از مال چیزی کسی را ندهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن تیزخاطر روشن رای، گویا پرگالۀ آتش است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن تیزهوش. روشن رای. (از اقرب الموارد) ، هو ذومعمع، او صابر و شکیباست بر کارها و مروسنده است بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود. مثال به اسم علی، برای مثال چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت / به قدر مرتبه هر یک ز جا بلند شود. «ز جا» را اگر به مرتبه بلند کنند (بالا ببرند)، یعنی «ز» را که هفت است هفتاد و «ج» را که سه است سی و «الف» را که یک است ده بکنند «ع» و «ل» و «ی» به دست می آید، موقعیتی که معنی آن پوشیده باشد، پوشیده بودن، ابهام
در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود. مثال به اسم علی، برای مِثال چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت / به قدر مرتبه هر یک ز جا بلند شود. «ز جا» را اگر به مرتبه بلند کنند (بالا ببرند)، یعنی «ز» را که هفت است هفتاد و «ج» را که سه است سی و «الف» را که یک است ده بکنند «ع» و «ل» و «ی» به دست می آید، موقعیتی که معنی آن پوشیده باشد، پوشیده بودن، ابهام
خرد سر و ریش، مرد زیرک و سبک شتاب، و گرگ را نیز بدان توصیف کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، زنی که در حضور ترشرویی نماید و چین به ابرو باشد و در غیبت بانگ و فریاد کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردم درازبالا باریک تن. (منتهی الارب) (آنندراج)
خرد سر و ریش، مرد زیرک و سبک شتاب، و گرگ را نیز بدان توصیف کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، زنی که در حضور ترشرویی نماید و چین به ابرو باشد و در غیبت بانگ و فریاد کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردم درازبالا باریک تن. (منتهی الارب) (آنندراج)
مرد که هر که غالب باشد یار او باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه هرکه غالب شود همراه او گردد و عبارت اساس چنین است: فلان معمعی، لا رأی له یقول لکل احد انا معک. (از اقرب الموارد). و رجوع به امّع شود، درم که بر او لفظ معمع نوشته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مرد که هر که غالب باشد یار او باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه هرکه غالب شود همراه او گردد و عبارت اساس چنین است: فلان معمعی، لا رأی له یقول لکل احد انا معک. (از اقرب الموارد). و رجوع به اِمَّع شود، درم که بر او لفظ معمع نوشته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
معما در فارسی: پوشیده، چیستان چرمک پردک کرتک فرشن پنهان داشته پوشیده، آن است که اسمی یا معنیی را بنوعی از مشکلات حساب یا به چیزی از قلب و تصحیف و غیرآن از انواع تعمیه پوشیده گردانند تاجز به اندیشه تمام و فکر بسیار آن را نتوان کشف کرد چنانکه در نام} مسعود {گفته اند: (چو نامش بپرسیدم از ناز زود بدامن چو برخاست بر بط بسود. {} بتازی بدانستم آن رمزاو که نامش ز بربط بسودن چه بود) (المعجم. مد. چا. 316: 1) توضیح: بسودن مس بر بط عود. مس عود مسعود، جمع معمیات
معما در فارسی: پوشیده، چیستان چرمک پردک کرتک فرشن پنهان داشته پوشیده، آن است که اسمی یا معنیی را بنوعی از مشکلات حساب یا به چیزی از قلب و تصحیف و غیرآن از انواع تعمیه پوشیده گردانند تاجز به اندیشه تمام و فکر بسیار آن را نتوان کشف کرد چنانکه در نام} مسعود {گفته اند: (چو نامش بپرسیدم از ناز زود بدامن چو برخاست بر بط بسود. {} بتازی بدانستم آن رمزاو که نامش ز بربط بسودن چه بود) (المعجم. مد. چا. 316: 1) توضیح: بسودن مس بر بط عود. مس عود مسعود، جمع معمیات