جدول جو
جدول جو

معنی معقوف - جستجوی لغت در جدول جو

معقوف
(مَ)
شیخ معقوف، پیر پشت دوتا از پیری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معقوف
خمیده، شکسته
تصویری از معقوف
تصویر معقوف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معروف
تصویر معروف
شناخته شده، مشهور، نیکی، کار نیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقود
تصویر معقود
گره کرده، بند کرده، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
وابسته، منوط، وقف شده، بازداشت شده، منتظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقول
تصویر معقول
پسندیدۀ عقل، در فلسفه آنچه به وسیلۀ عقل درک شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معطوف
تصویر معطوف
مورد نظر و توجه واقع شده
در دستور زبان کلمه ای که به کلمۀ ماقبل خود عطف شود
پیچانده شده، خمیده، مایل گشته
فرهنگ فارسی عمید
(مَ فَ)
شاه معقوفه الرجل، گوسپند خمیده پای به علت عقاف. (منتهی الارب). گوسپند خمیده پای از بیماری عقاف. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عقاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معقول
تصویر معقول
خردمند گشتن و ردیافتن، دانستن، پسندیده عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقود
تصویر معقود
بسته شده، استوار شده پا بر جا شده بسته شده گره بسته، محکم گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معطوف
تصویر معطوف
پیچانیده شده، دو تا شده، کلمه ای که به کلمه ما قبل خود عطف شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معروف
تصویر معروف
مشهور و شناخته، نامبردار، نامی
فرهنگ لغت هوشیار
هنگام معین کرده شده ایستاده کرده شده و ایستاده شده، توقف داده شده، بازداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
((مُ))
بازداشته شده، ملکی که در راه خدا وقف شده، تعطیل شده، معلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معطوف
تصویر معطوف
((مَ))
پیچیده شده، مایل شده، مورد توجه و نظر واقع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقود
تصویر معقود
((مَ))
بسته شده، گره بسته، محکم گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقول
تصویر معقول
((مَ))
پسندیده عقل، آنچه با عقل پذیرفتنی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معروف
تصویر معروف
((مَ))
شناخته شده، شهرت یافته، کار نیک، عمل ثواب، امر به، امر کردن کسان برای انجام دادن واجبات شرعی. مقابل نهی از منکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معروف
تصویر معروف
شناخته، سرشناس، پرآوازه، شناخته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معقول
تصویر معقول
بخردانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معقول
تصویر معقول
Sensible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معروف
تصویر معروف
Reputable, Wellknown
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معروف
تصویر معروف
авторитетный , известный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معروف
تصویر معروف
gerenommeerd, goed bekend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معقول
تصویر معقول
verstandig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معروف
تصویر معروف
авторитетний , відомий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معقول
تصویر معقول
розумний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معروف
تصویر معروف
renommiert, gut bekannt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معقول
تصویر معقول
разумный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معروف
تصویر معروف
renomowany, dobrze znany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معقول
تصویر معقول
rozsądny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معقول
تصویر معقول
vernünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معروف
تصویر معروف
reputado, bem conhecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معقول
تصویر معقول
sensato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معقول
تصویر معقول
sensato
دیکشنری فارسی به اسپانیایی