پناه. (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پناه جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ملجاء وفلان معقل قومه، ای یلتجئون الیه. (اقرب الموارد) : و مردم شهر... با ایشان مقاومت نتوانند کردو ایشان را وزر و موئل و معقل دستگیر نباشد. (تاریخ بیهق ص 15) ، جایی که شتر را بندند، کوه بلند. ج، معاقل. (از اقرب الموارد)
پناه. (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پناه جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ملجاء وفلان معقل قومه، ای یلتجئون الیه. (اقرب الموارد) : و مردم شهر... با ایشان مقاومت نتوانند کردو ایشان را وزر و موئل و معقل دستگیر نباشد. (تاریخ بیهق ص 15) ، جایی که شتر را بندند، کوه بلند. ج، معاقل. (از اقرب الموارد)
نام رودی است به عراق که از شهرک مفتح برگیرد. (حدود العالم). نهری است در بصره. (ابن الاثیر ج 7 صص 98-100). به امر عمر و به وسیله معقل بن یسار کنده شد. (اعلام زرکلی ج 3 ص 1058). و رجوع به معقل بن یسار بود
نام رودی است به عراق که از شهرک مفتح برگیرد. (حدود العالم). نهری است در بصره. (ابن الاثیر ج 7 صص 98-100). به امر عمر و به وسیله معقل بن یسار کنده شد. (اعلام زرکلی ج 3 ص 1058). و رجوع به معقل بن یسار بود
قسمی ازخطوط عربی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام خطی است که عربهای جاهلیت داشتند که تمام حروفش مسطح بوده و یکی از اقسام آن طوری بود که از سفیدی وسط و اطراف آن هم حروف تشکیل می شد. (فرهنگ نظام) : نوشته برزه مفتون معقلی خطی است به جیب دلق که در این لباس شاهی کن. نظام قاری (دیوان ص 100)
قسمی ازخطوط عربی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام خطی است که عربهای جاهلیت داشتند که تمام حروفش مسطح بوده و یکی از اقسام آن طوری بود که از سفیدی وسط و اطراف آن هم حروف تشکیل می شد. (فرهنگ نظام) : نوشته برزه مفتون معقلی خطی است به جیب دلق که در این لباس شاهی کن. نظام قاری (دیوان ص 100)
دیت و گویند لنا عند فلان ضمد من معقله، یعنی از برای ما در نزد فلان باقی مانده ای از دیت است که بر او می باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، معاقل. (اقرب الموارد) ، تاوان و گویند دمه معقله علی قومه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دیت و گویند لنا عند فلان ضمد من معقله، یعنی از برای ما در نزد فلان باقی مانده ای از دیت است که بر او می باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، معاقل. (اقرب الموارد) ، تاوان و گویند دمه معقله علی قومه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)