سرج معقر، زین که ستور را پشت ریش کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رجل معقر، مرد که خسته گرداند شتر را از مانده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سرج معقر، زین که ستور را پشت ریش کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رجل معقر، مرد که خسته گرداند شتر را از مانده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مرد بسیار آب و زمین و باسامان. (منتهی الارب). مرد دارای بسیار آب و زمین و عقار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زین و پالان که پشت ریش کند ستور را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
مرد بسیار آب و زمین و باسامان. (منتهی الارب). مرد دارای بسیار آب و زمین و عقار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زین و پالان که پشت ریش کند ستور را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
رودباری است به یمن. از آن است احمد بن محمد بن جعفر استاد مسلم. (منتهی الارب). رودباری است در یمن. (ناظم الاطباء). وادیی است در یمن در نزدیکی زیبد. (از معجم البلدان)
رودباری است به یمن. از آن است احمد بن محمد بن جعفر استاد مسلم. (منتهی الارب). رودباری است در یمن. (ناظم الاطباء). وادیی است در یمن در نزدیکی زیبد. (از معجم البلدان)
کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیده و منه صدغ معقرب، یعنی موی پیچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگشته. (از اقرب الموارد) : زخم عقرب نیستی بر جان من گر ورا زلف معقرب نیستی. دقیقی. دل در آن زلف معنبرچه نکوست مرغ در دام معقرب چه خوش است. خاقانی. ، انه لمعقرب الخلق، یعنی او درشت و گرداندام و تواناست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشت و فراهم آمده اندام. (از اقرب الموارد) ، مددکار قوی. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیده و منه صدغ معقرب، یعنی موی پیچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگشته. (از اقرب الموارد) : زخم عقرب نیستی بر جان من گر ورا زلف معقرب نیستی. دقیقی. دل در آن زلف معنبرچه نکوست مرغ در دام معقرب چه خوش است. خاقانی. ، انه لمعقرب الخلق، یعنی او درشت و گرداندام و تواناست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشت و فراهم آمده اندام. (از اقرب الموارد) ، مددکار قوی. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)