جدول جو
جدول جو

معنی معقد - جستجوی لغت در جدول جو

معقد
سخن پوشیده و غامض، کلامی که تعقید داشته باشد، گره دار، گره بسته، غلیظ
تصویری از معقد
تصویر معقد
فرهنگ فارسی عمید
معقد
مفصل گره بسته، گره دار، سخن پوشیده
تصویری از معقد
تصویر معقد
فرهنگ لغت هوشیار
معقد
((مَ ق))
جای بستن گره، جای بستن پیمان، مفصل
تصویری از معقد
تصویر معقد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاد
تصویر معاد
(پسرانه)
جای بازگشت، بازگشتن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معتقد
تصویر معتقد
باورمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معبد
تصویر معبد
زیگورات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاد
تصویر معاد
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعقد
تصویر اعقد
بندزبان، ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقد
تصویر تعقد
بسته شدن، استحکام برداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
زمین گیر، برجای مانده، آنکه به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتد
تصویر معتد
به شمارآمده، شمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقد
تصویر معاقد
جایی که گره بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتقد
تصویر معتقد
عقیده مند، باعقیده، گرونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقود
تصویر معقود
گره کرده، بند کرده، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبد
تصویر معبد
محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقل
تصویر معقل
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معود
تصویر معود
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقد
تصویر موقد
افروزنده، روشن کننده، درخشنده، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقب
تصویر معقب
پس آینده، آنکه درنگ کند و عقب بیندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتقد
تصویر معتقد
آنچه انسان به آن عقیده دارد، عقیده، اعتقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منعقد
تصویر منعقد
بسته شده، سفت شده، لخته شده مثلاً خون منعقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معید
تصویر معید
حاذق، باتجربه در امور، کسی که کاری را تکرار کند، آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معهد
تصویر معهد
مکانی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده
محل بازگشت
جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاد
تصویر معاد
زنده شدن دوباره در عالم آخرت، عالم آخرت، جای بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
جای نشستن، نشستنگاه، نشیمنگاه، در علم زیست شناسی دبر، پیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقد
تصویر مرقد
خوابگاه، آرامگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقد
تصویر معاقد
عهد و پیمان نماینده، معاهده، آنکه با دیگری عهد بسته دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاد
تصویر معاد
برگردیدن، عود، بازگشتن، رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمد
تصویر معمد
تراز یاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معکد
تصویر معکد
پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقود
تصویر معقود
بسته شده، استوار شده پا بر جا شده بسته شده گره بسته، محکم گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
پناهگاه سنگر، کوه بلند پناه، محل پناه پناهگاه: او را دین خواند از آنکه معقل دین است و مایه دین، قلعه دژ، کوه مرتفع، جمع معاقل
فرهنگ لغت هوشیار
پشتدار فرزند دار، باز ستاننده پس گیرنده، دیر پرداز سپس آینده، سپس اندازنده درنگنده کسی که عقب - یعنی جانشین - داشته باشد بعبارت دیگر آنکه اولاد دارد معقب و آن کس که فرزند ندارد بلاعقب است. آنکه از پس آید پس آینده، آنکه بعقب اندازد درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معید
تصویر معید
بازگرداننده، تکرار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پیمانگاه، باز گشتگاه، نشستنگه، باشگاه محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه: (اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست... دیگر چیزی نداریم) (مرزبان نامه 1317 ص 295)، جای رجوع قوم محل بازگشت، محضر مردم مجلس، باشگاه، جمع معاهد
فرهنگ لغت هوشیار