جدول جو
جدول جو

معنی معسور - جستجوی لغت در جدول جو

معسور
دشوار، سخت
تصویری از معسور
تصویر معسور
فرهنگ لغت هوشیار
معسور
((مَ))
دشوار
تصویری از معسور
تصویر معسور
فرهنگ فارسی معین
معسور
دچار سختی
تصویری از معسور
تصویر معسور
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معمور
تصویر معمور
تعمیر شده، آباد شده، آبادان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسور
تصویر میسور
میسر، امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکسور
تصویر مکسور
کلمه ای که دارای حرکت کسره باشد، کسره داده شده، شکسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماسور
تصویر ماسور
گرفتار و محبوس، اسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسور
تصویر محسور
دریغ خورنده، خیره چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسعور
تصویر مسعور
شکمباره، دیوانه، گرما زده، تشنه، هار: سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمور
تصویر معمور
آباد و آبادان و مسکون و دارای جمعیت از مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معسکر
تصویر معسکر
اردوگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معذور
تصویر معذور
ملامت ناشده و دارای عذر و بهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسور
تصویر مکسور
شکسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسور
تصویر میسور
آسان کردن، سهل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسور
تصویر ماسور
گرفتار، محبوس، کسی که به احتباس بول مبتلی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محسور
تصویر محسور
((مَ))
دریغ خورنده، خیره چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معسکر
تصویر معسکر
((مُ عَ کَ))
لشگرگاه، اردوگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معذور
تصویر معذور
((مَ))
عذرآورنده، بهانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معمور
تصویر معمور
((مَ))
آباد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکسور
تصویر مکسور
((مَ))
شکسته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسور
تصویر میسور
((مِ))
هرچیز آسان و سهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معسکر
تصویر معسکر
لشکرگاه، اردوگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معذور
تصویر معذور
عذر آورده، دارای عذر، بهانه دار، کسی که عذر وبهانۀ او پذیرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسور
تصویر مسور
دارای النگو یا دستبند، زینت یافته، آراسته شده
فرهنگ فارسی عمید
جای دستبند دارای سوار دارنده دستبند: . . و ساق و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معسر
تصویر معسر
تنگدست، نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معسر
تصویر معسر
((مُ س))
درویش، تنگدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معسر
تصویر معسر
((مُ عَ سِّ))
سخت کننده، دشوارکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معسر
تصویر معسر
کسی که دچار تنگدستی شده باشد و از عهدۀ ادای قرض خود برنیاید، نیازمند، تنگ دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معسر
تصویر معسر
دشوار، مشکل، سخت
فرهنگ فارسی عمید