جدول جو
جدول جو

معنی معرو - جستجوی لغت در جدول جو

معرو
(مَ رُوو)
فسرۀ اول تب رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که گرفتار فسرۀ نخستین تب باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معروض
تصویر معروض
محل عرضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معروف
تصویر معروف
شناخته شده، مشهور، نیکی، کار نیک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
شراب رگ دار از آب، رجل معروق العظام، مرد کم گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ماء معروک، آب که بر آن ازدحام و انبوهی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سقاء معرون، خیک پیراسته باعرنه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتری که بینی آن از نهادن چوب عران دردناک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عرضه شده. عرض شده. (ناظم الاطباء).
- معروض داشتن، عرض کردن. (ناظم الاطباء). گفتن. عرض کردن. به خدمت بزرگ گفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معروض علیه، عرضه شده بر آن. آنچه که چیزی را بدان عرضه کنند: و آن را از بهر آن عروض خواندند که معروض علیه شعر است. (المعجم چ دانشگاه ص 24).
، درخواست شده و استدعاشده. (ناظم الاطباء).
- معروض داشتن، درخواست نمودن و استدعا کردن. (ناظم الاطباء).
، تقدیم کرده شده و تسلیم شده. (ناظم الاطباء) ، پیش آمده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بیان کرده شده. (آنندراج) ، نوشته شده و مورخ شده، شتری که دارای داغ چلیپا باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معروف
تصویر معروف
مشهور و شناخته، نامبردار، نامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معروض
تصویر معروض
عرضه شده، عرض شده، ظاهر و هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معروض
تصویر معروض
((مَ))
عرضه شده، پیش آمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معروف
تصویر معروف
((مَ))
شناخته شده، شهرت یافته، کار نیک، عمل ثواب، امر به، امر کردن کسان برای انجام دادن واجبات شرعی. مقابل نهی از منکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معروف
تصویر معروف
شناخته، سرشناس، پرآوازه، شناخته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معروف
تصویر معروف
مشهورٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از معروف
تصویر معروف
Reputable, Wellknown
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معروف
تصویر معروف
réputé, bien connu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معروف
تصویر معروف
有声望的 , 有名的
دیکشنری فارسی به چینی
معروف، شناخته شده
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از معروف
تصویر معروف
খ্যাতনামা , পরিচিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معروف
تصویر معروف
معروف , مشہور
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از معروف
تصویر معروف
มีชื่อเสียง , มีชื่อเสียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از معروف
تصویر معروف
maarufu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از معروف
تصویر معروف
評判の良い , よく知られた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از معروف
تصویر معروف
평판이 좋은 , 잘 알려진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از معروف
تصویر معروف
מוערך , מוכר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از معروف
تصویر معروف
saygın, iyi bilinen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از معروف
تصویر معروف
terhormat, terkenal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معروف
تصویر معروف
प्रतिष्ठित , प्रसिद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معروف
تصویر معروف
reputado, bien conocido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معروف
تصویر معروف
gerenommeerd, goed bekend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معروف
تصویر معروف
авторитетний , відомий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معروف
تصویر معروف
авторитетный , известный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معروف
تصویر معروف
renomowany, dobrze znany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معروف
تصویر معروف
renommiert, gut bekannt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معروف
تصویر معروف
reputado, bem conhecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معروف
تصویر معروف
rinomato, ben conosciuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی