جدول جو
جدول جو

معنی معرفه - جستجوی لغت در جدول جو

معرفه
معرفت در فارسی: شناخت، دانش، در یافت از معرفه شناخته: زبانزد دستوری اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلا اگر کسی بمخاطب خود بگوید: عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم. مقصود این است: خانه ای را که شما اطلاع دارید فروختم و دکانهایی را که میشناسید خریدم. توضیح معرفه بصورتهای ذیل در فارسی بکار میرود: صورت اسم جنس با قرینه: مردی در بیابان دچار گرگی شد، مرد با گرگ جنگیده و سرانجام گرگ را کشت، گاه اسم را با آن و این معرفه سازند: گفت: برو و این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد. گفت: توبه او آنست که بدان شارستان جباران شود، در زبان تخاطب با الحاق ه (آ در شمال ایران و ا در مرکز) یا - معرفه سازند: اسبه را خریدم. خانهه را فروختم مردی امروز آمد. (این یاء یاء و حدت و نکره نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
معرفه
((مَ رَ فِ))
اسمی است که نزد شنونده معلوم و آشکار باشد
تصویری از معرفه
تصویر معرفه
فرهنگ فارسی معین
معرفه
شناسا، آشنا
تصویری از معرفه
تصویر معرفه
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعرفه
تصویر تعرفه
فهرست و سیاهۀ قیمت کالاها، در علم اقتصاد صورت مالیات و عوارضی که به کالاها تعلق می گیرد مثلاً تعرفۀ گمرکی، برگ شناسایی، شناسایی، شناساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
شناساندن کسی به کسی دیگر با گفتن نام و شغل او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معزفه
تصویر معزفه
نوعی آلت موسیقی مانند تنبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرکه
تصویر معرکه
میدان جنگ، جای نبرد و زد و خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرفت
تصویر معرفت
شناختن چیزی، شناسایی، علم و دانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معارفه
تصویر معارفه
یکدیگر را شناختن، با هم اظهار آشنایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
بیل، ابزار آهنی پهن با دستۀ چوبی بلند برای کندن زمین یا برداشتن گل و خاک
فرهنگ فارسی عمید
مشرفه در فارسی مونث مشرف و نواختنامه نامه ای که از بزرگی به سوی زیر دست نوشته شود مونث مشرف، نامه مکتوب مراسله: مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف و داد و موشح بالوف اتحاد بود رسید
فرهنگ لغت هوشیار
معربه در فارسی مونث معرب: تازی گشته تازیده مونث معرب، جمع معربات. مونث معرب، جمع معربات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرفت
تصویر معرفت
شناختگی و شناسایی، آشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
شناخته شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث معرق. یا ادویه معرقه. داروهایی که موجب تحریک غدد مترشحه عرق شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرکه
تصویر معرکه
جای کارزار و جنگ گاه، میدان کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
ساز آلتی موسیقی در قدیم. توضیح جوهری و دیگران نوشته اند که معزفه را مثل بربط و طنبور مینوازند یعنی با انگشت یا بامضراب مولف مفاتیح العلوم اظهار میکند که معزفه سازیست متعلق بمردم عراق در حالی که نویسنده دیگر آنرا از آن مردم یمن داند. مولف اغانی تذکر میدهد که معزفه از جمله سازهایی است که کمتر بدست نوازندگان دوره گرد افتاده و بهمین جهت در مجالس انس ایران و خلفا بیشتر مورد قبول و اقع شده است: آلات موسیقی قدیم ایران، جمع معازف
فرهنگ لغت هوشیار
معارفه در فارسی: آشنایی شناسایی یکدیگر را شناختن، باهم اظهار آشنایی کردن، شناخت یکدیگر، اظهار آشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
بیل
فرهنگ لغت هوشیار
صورت قیمت و ارزش متاع یا صورت مالیاتیکه به کالا تعلق میگیرد، چون تعرفه گمرکی، شناسائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرکه
تصویر معرکه
((مَ رَ کِ یا کَ))
میدان جنگ و رزمگاه، جمع معارک، کار پر اهمیت، هنگامه، غوغا، کسی که کار مهم انجام دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
((مُ عَ رِّ))
شناساندن شخصی به شخص دیگر به وسیله ذکر نام و شغل او
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرفت
تصویر معرفت
((مَ رِ فَ))
شناسایی، علم، دانش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معارفه
تصویر معارفه
((مُ رِ فِ یا رَ فَ))
یکدیگر را شناختن، با هم اظهار آشنایی کردن، شناخت یکدیگر، اظهار آشنایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغرفه
تصویر مغرفه
((مِ رَ فَ))
کفگیر، ملاقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعرفه
تصویر تعرفه
((تَرِ فِ))
معرفی کردن، شناساندن، فهرست قیمت کالاها، صورت مالیات و عوارضی که به اجناس تعلق گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
((مِ رَ فَ))
بیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرفت
تصویر معرفت
شناخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
شناسایی، آشنا سازی، شناساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معرکه
تصویر معرکه
گیر و دار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعرفه
تصویر تعرفه
میزان نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
Introduction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
introdução
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
Einführung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معرفی
تصویر معرفی
wprowadzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی