جدول جو
جدول جو

معنی معرب - جستجوی لغت در جدول جو

معرب
مقابل مبنی
در علوم ادبی در صرف ونحو عربی، ویژگی کلمه ای که قبول اعراب کند
اسمی که حرکت آخر آن به واسطۀ نقش دستوری تغییر کند
واضح، آشکار
تصویری از معرب
تصویر معرب
فرهنگ فارسی عمید
معرب
لغتی که از زبان دیگر وارد زبان عربی شده و تغییراتی مطابق آن زبان پیدا کرده، عربی شده
تصویری از معرب
تصویر معرب
فرهنگ فارسی عمید
معرب
عربی شده
تصویری از معرب
تصویر معرب
فرهنگ لغت هوشیار
معرب
((مُ عَ رَّ))
عربی شده، لغتی که عرب آن را از زبان دیگر گرفته پس از تغییر و تصرف به شکل لغت عربی درآورده باشد
تصویری از معرب
تصویر معرب
فرهنگ فارسی معین
معرب
((مُ رَ))
آشکار شده، کلمه ای که آخر آن اعراب داشته باشد
تصویری از معرب
تصویر معرب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معربد
تصویر معربد
بدخو، کسی که بدمستی کند و عربده بکشد، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
معربه در فارسی مونث معرب: تازی گشته تازیده مونث معرب، جمع معربات. مونث معرب، جمع معربات
فرهنگ لغت هوشیار
دوست آزار: هنگام مستی، جنگجوی، بد خوی، بد مست فریاد کننده آنکه بد مستی کند و عربده کشد، بدخوی، جنگجوی، جمع معربدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معربد
تصویر معربد
((مُ عَ بِ))
عربده جو، بد خوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
ویرانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
کار آزموده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورب
تصویر مورب
اریب، اریبانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مغرب
تصویر مغرب
باختر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معرف
تصویر معرف
شناسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معرض
تصویر معرض
دستخوش، پیش، جلو، فرارو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معذب
تصویر معذب
رنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معبر
تصویر معبر
گذرگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعرب
تصویر اعرب
فصیحتر، افصح، آنکه بیانش خوشتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرب
تصویر تعرب
عرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معبر
تصویر معبر
محل عبور گذر، گذرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقرب
تصویر معقرب
کج، خمیده، مددکار قوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
خراب کننده، ویران کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرب
تصویر مغرب
آورندۀ هر چیز غریب و عجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
تعبیر شده، خواب تعبیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
کسی که تعبیر خواب می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرت
تصویر معرت
بدی، عیب، رنج و سختی، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرق
تصویر معرق
چیزی که عرق بیاورد، عرق آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرف
تصویر معرف
شناساننده، آشنا کننده، تعریف کننده، در علم منطق قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معذب
تصویر معذب
در رنج و عذاب، عذاب شده، شکنجه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورب
تصویر مورب
آنچه سر کج داشته باشد، کج، معوج، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرض
تصویر معرض
محل ظهور چیزی
مکان نشان دادن مصنوعات و مخترعات، نمایشگاه، جای نشان دادن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیب
تصویر معیب
عیب دار، عیب ناک، معیوب، ناقص، ناراست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقب
تصویر معقب
پس آینده، آنکه درنگ کند و عقب بیندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرب
تصویر مطرب
به طرب آورنده، نوازنده، خواننده، رقاص
فرهنگ فارسی عمید