چغزلاوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عذبات. (از اقرب الموارد) ، شملۀ دستار، سر شراک. سربند کفش از دوال، چابق تازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج). رشتۀ تازیانه. (برهان قاطع). گره تازیانه. (مهذب الاسماء) : همه را به اسماء و سیما بشناخت در زیر عذبۀ تعذیب جمعی را به دست باز داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 399) ، سرزبان. (مهذب الاسماء). تیزی زبان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرشاخ درخت. (مهذب الاسماء). شاخ درخت. (منتهی الارب). ج، عذب، سرنیزه، رشتۀ ترازو. (از مهذب الاسماء). رشته ای که میان دستۀ ترازو یعنی شاهین ترازو بندند. (برهان قاطع) ، دوال که بر گردن سگ افکنند، طیلسان. (مهذب الاسماء)
چغزلاوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عذبات. (از اقرب الموارد) ، شملۀ دستار، سر شراک. سربند کفش از دوال، چابق تازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج). رشتۀ تازیانه. (برهان قاطع). گره تازیانه. (مهذب الاسماء) : همه را به اسماء و سیما بشناخت در زیر عذبۀ تعذیب جمعی را به دست باز داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 399) ، سرزبان. (مهذب الاسماء). تیزی زبان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرشاخ درخت. (مهذب الاسماء). شاخ درخت. (منتهی الارب). ج، عَذَب، سرنیزه، رشتۀ ترازو. (از مهذب الاسماء). رشته ای که میان دستۀ ترازو یعنی شاهین ترازو بندند. (برهان قاطع) ، دوال که بر گردن سگ افکنند، طیلسان. (مهذب الاسماء)
عذبه. چغزلاوه، آنچه از طعام دور ریخته شود. آنچه از گندم برآید و دور کرده شود. (منتهی الارب) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) ، خاشاک. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). خس و خاشاک. (منتهی الارب) ، خاک ها که اطراف یک قطعه زمین مزروع را احاطه کند. (از قطرالمحیط) ، چابق تازیانه. (از منتهی الارب)
عَذَبه. چغزلاوه، آنچه از طعام دور ریخته شود. آنچه از گندم برآید و دور کرده شود. (منتهی الارب) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) ، خاشاک. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). خس و خاشاک. (منتهی الارب) ، خاک ها که اطراف یک قطعه زمین مزروع را احاطه کند. (از قطرالمحیط) ، چابق تازیانه. (از منتهی الارب)
داه. (منتهی الارب). داه و کنیز. (ناظم الاطباء). کنیز. (از اقرب الموارد) ، زن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
داه. (منتهی الارب). داه و کنیز. (ناظم الاطباء). کنیز. (از اقرب الموارد) ، زن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
گیاهستان. (مهذب الاسماء) : ارض معشبه، زمین بین العشابه. (منتهی الارب). زمین گیاهناک. (آنندراج) (از المنجد). جایی که گیاه آن فراوان باشد. معشب. و گویند ارض معشبه و مکان معشب. (ناظم الاطباء)
گیاهستان. (مهذب الاسماء) : ارض معشبه، زمین بین العشابه. (منتهی الارب). زمین گیاهناک. (آنندراج) (از المنجد). جایی که گیاه آن فراوان باشد. معشب. و گویند ارض معشبه و مکان معشب. (ناظم الاطباء)
چغزلاوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درختی است که شتران را کشد. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط) ، دارویی است که سرفه را بر طرف کند. (منتهی الارب) (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). - ذات العذبه، موضعی است. (منتهی الارب)
چغزلاوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درختی است که شتران را کشد. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط) ، دارویی است که سرفه را بر طرف کند. (منتهی الارب) (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). - ذات العذبه، موضعی است. (منتهی الارب)
بهانه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون. (قرآن 164/7). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. (قرآن 57/30). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار. (قرآن 52/40) ، معذور داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. (از اقرب الموارد) ، ختنه کردن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
بهانه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون. (قرآن 164/7). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. (قرآن 57/30). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار. (قرآن 52/40) ، معذور داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. (از اقرب الموارد) ، ختنه کردن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)