جدول جو
جدول جو

معنی معتنک - جستجوی لغت در جدول جو

معتنک
(مُ تَ نِ)
شتری که در ریگ بسته و سخت درآیدو بیرون آمدن از آن دشوار گردد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتناک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معترک
تصویر معترک
رزمگاه، میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتنی
تصویر معتنی
کسی که به کاری توجه و اهتمام کند، اعتنا کننده، اهتمام کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مِ نَ)
کلیدان. (منتهی الارب) (آنندراج). قفل و کلیدان. (ناظم الاطباء). آنچه بوسیلۀ آن در را بندند. ج، معانک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
به یک سو شونده و کناره گزیننده و جای دور رونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به یک سو شونده و کناره گزیننده. (آنندراج). دور شونده و فرود آینده به جایی. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به اعتناز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
دست در گردن یکدیگری اندازنده در حرب. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که در جنگ دست در گردن دیگری می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستم کننده بر کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ظالم و ستمگر و به قهر و باطل گیرنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اعتناش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَنِ)
طریق معتنف، راه غیرمستقیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَ)
آن جایی که گردن کوهها از سر آب ظاهر و نمایان می گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ابتدای خارج شدن توده ریگهای دراز کشیده از سراب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تیماردارنده و اهتمام کننده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مشغول به سعی و کوشش و رنج. (ناظم الاطباء). اعتناکننده: و در استخلاص بواسطۀ ارباب قدرت و اهل اختصاص، که به راستی همه مشفق و معتنی بودند، به هر طریق می کوشید. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 64)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
انبوهی کننده در جنگ گاه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
حربگاه. (مهذب الاسماء). جنگ گاه. (منتهی الارب) (آنندراج). رزمگاه و میدان جنگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَنْ نِ)
ریگ بسته و بلند شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریگی که عبور از آن دشوار بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعنک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
نعت فاعلی از احتناک. لبیشه کننده اسب را. (از منتهی الارب) ، مرد استوارخرد به تجربه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد مجرب و آزموده، فاتح و غالب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). مستولی شونده بر کسی. (آنندراج) ، ملخ خورندۀ گیاه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ملخ که نباتهای زمین را خورد. (آنندراج) ، گیرندۀ مال کسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
سخت تقاضاکننده بر قرض دار. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتان شود
لغت نامه دهخدا
تیمار دارنده، به شمار آورنده، کوشنده اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده: و در استخلاص بواسطه ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترک
تصویر معترک
رزمگاه، هنگامه (معرکه) میدان جنگ معرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترک
تصویر معترک
((مُ تَ رِ))
میدان جنگ، معرکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتنی
تصویر معتنی
((مُ تَ))
اعتناکننده، اهتمام کننده
فرهنگ فارسی معین