جدول جو
جدول جو

معنی معتنش - جستجوی لغت در جدول جو

معتنش(مُ تَ نِ)
دست در گردن یکدیگری اندازنده در حرب. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که در جنگ دست در گردن دیگری می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستم کننده بر کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ظالم و ستمگر و به قهر و باطل گیرنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اعتناش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معتنی
تصویر معتنی
کسی که به کاری توجه و اهتمام کند، اعتنا کننده، اهتمام کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رِ)
سوارشونده بر ستور. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراش شود، عریش سازنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عریش و اعتراش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تیماردارنده و اهتمام کننده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مشغول به سعی و کوشش و رنج. (ناظم الاطباء). اعتناکننده: و در استخلاص بواسطۀ ارباب قدرت و اهل اختصاص، که به راستی همه مشفق و معتنی بودند، به هر طریق می کوشید. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 64)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
شتری که در ریگ بسته و سخت درآیدو بیرون آمدن از آن دشوار گردد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتناک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَ)
آن جایی که گردن کوهها از سر آب ظاهر و نمایان می گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ابتدای خارج شدن توده ریگهای دراز کشیده از سراب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَنِ)
طریق معتنف، راه غیرمستقیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
به یک سو شونده و کناره گزیننده و جای دور رونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به یک سو شونده و کناره گزیننده. (آنندراج). دور شونده و فرود آینده به جایی. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به اعتناز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَش ش)
مرغی که برای خود خانه می سازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که خواربار اندک می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتشاش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
سخت تقاضاکننده بر قرض دار. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتان شود
لغت نامه دهخدا
تیمار دارنده، به شمار آورنده، کوشنده اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده: و در استخلاص بواسطه ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتنی
تصویر معتنی
((مُ تَ))
اعتناکننده، اهتمام کننده
فرهنگ فارسی معین