جدول جو
جدول جو

معنی معترک - جستجوی لغت در جدول جو

معترک
رزمگاه، میدان جنگ
تصویری از معترک
تصویر معترک
فرهنگ فارسی عمید
معترک(مُ تَ رِ)
انبوهی کننده در جنگ گاه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراک شود
لغت نامه دهخدا
معترک(مُ تَ رَ)
حربگاه. (مهذب الاسماء). جنگ گاه. (منتهی الارب) (آنندراج). رزمگاه و میدان جنگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معترک
رزمگاه، هنگامه (معرکه) میدان جنگ معرکه
تصویری از معترک
تصویر معترک
فرهنگ لغت هوشیار
معترک((مُ تَ رِ))
میدان جنگ، معرکه
تصویری از معترک
تصویر معترک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معارک
تصویر معارک
معرکه ها، میدان جنگ ها، جاهای نبرد و زد و خوردها، جمع واژۀ معرکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معترف
تصویر معترف
اعتراف کننده، اقرار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد، آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
اموالی که از مرده باقی مانده باشد، ارث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
آنکه در مالی یا ملکی با دیگری شریک است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معترض
تصویر معترض
کسی که به دیگری ایراد بگیرد و اعتراض کند، اعتراض کننده، در علم حقوق واخواه
فرهنگ فارسی عمید
راه عام، دارای شریک و شریک دار، چیزی که مال چند نفر باشد چند همبایه، چند واره چند مانک واژه ای که چند مانک یا آرش دارد چون: شیر همباز همباغ هنباز انباز، همبست آنچه متعلق بچند تن باشد، لفظی که دو معنی یا زیاده از دو معنی دارد و آن لفظ رابرای هریک از آن معانی وضع کرده باشند و علاقه ای از علاقه های مجاز در آن یافته نشود مثل جاریه که بمعنی کنیز و آفتاب و کشتی است عین که معانی متعدد دارد. کسی که در مالی یا ملکی با دیگری شریک است، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است، جمع مشترکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترف
تصویر معترف
آنکه اعتراف می کند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معرکه، رزمگاهان جمع معرکه میدانهای جنگ رزمگاهها: ممالک همه مهالک گشته مسالک بیکبار معارک شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معترض
تصویر معترض
اعتراض کننده، خرده گیر
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بجا مانده برجای مانده، آنچه از مرده بجای ماند، میراث، ارث، ترکه آنچه که از کسی (مخصوصا مرده) بجای مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
((تَ رَ))
میراث، آنچه که از شخص مرده به جا می ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معترف
تصویر معترف
((مُ تَ رِ))
اقرارکننده، اعتراف کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معترض
تصویر معترض
((مُ تَ رِ))
اعتراض کننده، واخواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رَ))
دارای شریک، شریک دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رِ))
شریک و انباز در چیزی، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معترف
تصویر معترف
خستو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
خریدار، میانوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
وامانده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
Concerted, Joint, Mutual, Subscriber
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معترض
تصویر معترض
Protestor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معترض
تصویر معترض
manifestante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
conjunto, mútuo, assinante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معترض
تصویر معترض
Demonstrant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
abgestimmt, gemeinsam, Abonnent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معترض
تصویر معترض
protestujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
uzgodniony, wspólny, wzajemny, subskrybent
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
согласованный , совместный , взаимный , подписчик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معترض
تصویر معترض
протестующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معترض
تصویر معترض
протестувальник
دیکشنری فارسی به اوکراینی