جدول جو
جدول جو

معنی معبود - جستجوی لغت در جدول جو

معبود
پرسته
تصویری از معبود
تصویر معبود
فرهنگ واژه فارسی سره
معبود
پرستیده شده، پرستش شده، خداوند
تصویری از معبود
تصویر معبود
فرهنگ فارسی عمید
معبود
پرستش شده، پرستیده
تصویری از معبود
تصویر معبود
فرهنگ لغت هوشیار
معبود
((مَ))
پرستیده شده
تصویری از معبود
تصویر معبود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهبود
تصویر مهبود
(پسرانه)
به شکل ماه، از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر خردمند انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معاود
تصویر معاود
مواظب، ماهر در کار خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقود
تصویر معقود
گره کرده، بند کرده، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معدود
تصویر معدود
شمرده، شمار شده، شمرده شده، کنایه از کم، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معهود
تصویر معهود
مورد عهد واقع شده، معروف، دیده و شناخته شده، قدیمی، کهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معکود
تصویر معکود
زندانی، شدنی، خوراک همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقود
تصویر معقود
بسته شده، استوار شده پا بر جا شده بسته شده گره بسته، محکم گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معهود
تصویر معهود
پیمان کرده شده، عهد کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاود
تصویر معاود
خویگر، دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معدود
تصویر معدود
شمار کرده شده، بحساب آمده و حساب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معدود
تصویر معدود
((مَ))
شمرده شده، حساب شده، کم، اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معهود
تصویر معهود
((مَ))
عهد کرده شده، شناخته شده، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقود
تصویر معقود
((مَ))
بسته شده، گره بسته، محکم گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معبد
تصویر معبد
زیگورات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معبد
تصویر معبد
محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معود
تصویر معود
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معود
تصویر معود
عادت کرده بچیزی، معتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معبد
تصویر معبد
پرستشگاه، جای عبادت، نماز خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معبد
تصویر معبد
((مَ بَ))
جای عبادت، پرستش گاه، جمع معابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معبد
تصویر معبد
((مُ عَ بَّ))
گرامی داشته، مکرم، راه کوفته و هموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معود
تصویر معود
((مُ عَ وَّ))
عادت داده شده
فرهنگ فارسی معین