ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت: ’هذه بتلک و البادی اظلم’ و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. (از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی (متوفی به سال 35 هجری قمری). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت. وی در افریقا شهید شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود
ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت: ’هذه بتلک و البادی اظلم’ و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. (از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی (متوفی به سال 35 هجری قمری). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت. وی در افریقا شهید شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود
محل عبادت. پرستشگاه. جای عبادت. ج، معابد. (ناظم الاطباء). جایی که عبادت کنند. (از اقرب الموارد). عبادتگاه و جای پرستش نصاری و به معنی جای عبادت مسلمانان نیز آید. (غیاث) (آنندراج). پرستشکده. عبادت جای. نمازخانه. پرستش جای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از آن جایگاه به شهری رفت که معبد اهل هند بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412)
محل عبادت. پرستشگاه. جای عبادت. ج، معابد. (ناظم الاطباء). جایی که عبادت کنند. (از اقرب الموارد). عبادتگاه و جای پرستش نصاری و به معنی جای عبادت مسلمانان نیز آید. (غیاث) (آنندراج). پرستشکده. عبادت جای. نمازخانه. پرستش جای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از آن جایگاه به شهری رفت که معبد اهل هند بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412)
نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خوار. (منتهی الارب). خوار و ذلیل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی بعد شود، گرامی داشته شده از لغات اضداد است. (منتهی الارب). گرامی داشته شده. (ناظم الاطباء). مکرم و معظم چنانکه گویی او را عبادت می کنند، از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد) ، عبادت کرده شده. (آنندراج) (غیاث) ، میخ زده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میخ. (از اقرب الموارد) ، تیزشهوت از گشن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شهری که اثر و علم و آب ندارد، شتر قطران مالیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر رام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، طریق معبد، راه کوفته و پا سپر کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خوار. (منتهی الارب). خوار و ذلیل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی بعد شود، گرامی داشته شده از لغات اضداد است. (منتهی الارب). گرامی داشته شده. (ناظم الاطباء). مکرم و معظم چنانکه گویی او را عبادت می کنند، از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد) ، عبادت کرده شده. (آنندراج) (غیاث) ، میخ زده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میخ. (از اقرب الموارد) ، تیزشهوت از گشن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شهری که اثر و عَلَم و آب ندارد، شتر قطران مالیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر رام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، طریق معبد، راه کوفته و پا سپر کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
عبادتگاه. معبد: گر درآییم ای رهی در بتکده بت سجود آرد به ما در معبده. مولوی. این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو کانجا که افتاده ست او نی مفسقه نی معبده ست. مولوی. چون ساقی ما ریخت بر او جام شرابی بشکست درصومعه کاین معبده تا کی. مولوی. بی تو در صومعه بودن بجز از سودا نیست زآنکه تو زندگی صومعه و معبده ای. مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 6ص 2859). و رجوع به معبد شود
عبادتگاه. معبد: گر درآییم ای رهی در بتکده بت سجود آرد به ما در معبده. مولوی. این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو کانجا که افتاده ست او نی مفسقه نی معبده ست. مولوی. چون ساقی ما ریخت بر او جام شرابی بشکست درصومعه کاین معبده تا کی. مولوی. بی تو در صومعه بودن بجز از سودا نیست زآنکه تو زندگی صومعه و معبده ای. مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 6ص 2859). و رجوع به معبد شود