جدول جو
جدول جو

معنی معبد - جستجوی لغت در جدول جو

معبد
محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه
تصویری از معبد
تصویر معبد
فرهنگ فارسی عمید
معبد
(مَ بَ)
ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت: ’هذه بتلک و البادی اظلم’ و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. (از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود
ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی (متوفی به سال 35 هجری قمری). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت. وی در افریقا شهید شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود
لغت نامه دهخدا
معبد
(مَ بَ)
محل عبادت. پرستشگاه. جای عبادت. ج، معابد. (ناظم الاطباء). جایی که عبادت کنند. (از اقرب الموارد). عبادتگاه و جای پرستش نصاری و به معنی جای عبادت مسلمانان نیز آید. (غیاث) (آنندراج). پرستشکده. عبادت جای. نمازخانه. پرستش جای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از آن جایگاه به شهری رفت که معبد اهل هند بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412)
لغت نامه دهخدا
معبد
(مُ بَ)
به بندگی گرفته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعباد شود
لغت نامه دهخدا
معبد
(مُ عَبْ بَ)
نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خوار. (منتهی الارب). خوار و ذلیل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی بعد شود، گرامی داشته شده از لغات اضداد است. (منتهی الارب). گرامی داشته شده. (ناظم الاطباء). مکرم و معظم چنانکه گویی او را عبادت می کنند، از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد) ، عبادت کرده شده. (آنندراج) (غیاث) ، میخ زده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میخ. (از اقرب الموارد) ، تیزشهوت از گشن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شهری که اثر و علم و آب ندارد، شتر قطران مالیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر رام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، طریق معبد، راه کوفته و پا سپر کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معبد
(مُ عَبْ بِ)
عبادت کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
معبد
(مِ بَ)
بیل و کلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مسحاه. ج، معابد. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
معبد
پرستشگاه، جای عبادت، نماز خانه
تصویری از معبد
تصویر معبد
فرهنگ لغت هوشیار
معبد
((مُ عَ بَّ))
گرامی داشته، مکرم، راه کوفته و هموار
تصویری از معبد
تصویر معبد
فرهنگ فارسی معین
معبد
((مَ بَ))
جای عبادت، پرستش گاه، جمع معابد
تصویری از معبد
تصویر معبد
فرهنگ فارسی معین
معبد
زیگورات
تصویری از معبد
تصویر معبد
فرهنگ واژه فارسی سره
معبد
آتشکده، خانقاه، دیر، دیمه، صومعه، عبادتخانه، عبادتگاه، کلیسا، کنیسه، هیکل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهبد
تصویر مهبد
(پسرانه)
مهبود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معاد
تصویر معاد
(پسرانه)
جای بازگشت، بازگشتن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متعبد
تصویر متعبد
عبادتگاه، جای عبادت، محل پرستش، معبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبود
تصویر معبود
پرستیده شده، پرستش شده، خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موبد
تصویر موبد
دایمی، ابدی، همیشگی، جاودانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشعبد
تصویر مشعبد
شعبده باز، کنایه از حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
کسی که تعبیر خواب می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
تعبیر شده، خواب تعبیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتد
تصویر معتد
به شمارآمده، شمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
محل عبور گذر، گذرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
بندگی کردن، به عبادت پرداختن، پرستش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
آنچه به وسیلۀ آن از روی نهر عبور کنند، پل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معید
تصویر معید
حاذق، باتجربه در امور، کسی که کاری را تکرار کند، آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معربد
تصویر معربد
بدخو، کسی که بدمستی کند و عربده بکشد، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معود
تصویر معود
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بَ دَ)
عبادتگاه. معبد:
گر درآییم ای رهی در بتکده
بت سجود آرد به ما در معبده.
مولوی.
این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو
کانجا که افتاده ست او نی مفسقه نی معبده ست.
مولوی.
چون ساقی ما ریخت بر او جام شرابی
بشکست درصومعه کاین معبده تا کی.
مولوی.
بی تو در صومعه بودن بجز از سودا نیست
زآنکه تو زندگی صومعه و معبده ای.
مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 6ص 2859).
و رجوع به معبد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ دَ)
جمع واژۀ عبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسم جمع عبد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَبْ بَ دَ)
کشتی قیر مالیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعبد
تصویر اعبد
عابدتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
عبادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاد
تصویر معاد
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معبر
تصویر معبر
گذرگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معبود
تصویر معبود
پرسته
فرهنگ واژه فارسی سره