نرمی کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). نرمی کردن با هم. لیان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نرمی وملاطفت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاینت شود، نرم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
نرمی کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). نرمی کردن با هم. لیان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نرمی وملاطفت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاینت شود، نرم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
با هم آشکار و هویدا نمودن. علان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). با هم آشکارکردن دشمنی. (از اقرب الموارد) ، به کسی اظهار ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اظهار کردن کاری بر کسی. (از اقرب الموارد)
با هم آشکار و هویدا نمودن. عِلان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). با هم آشکارکردن دشمنی. (از اقرب الموارد) ، به کسی اظهار ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اظهار کردن کاری بر کسی. (از اقرب الموارد)
راست کردن ترازو و پیمانه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دو پیمانه را با یکدیگر اندازه کردن و دیدن کمی و بیشی آنها را. (از منتهی الارب). عیار. پیمانه و ترازو را با پیمانه و ترازوی دیگر سنجیدن و امتحان کردن برای دانستن صحت کار آن. (از اقرب الموارد). راست کردن پیمانه ها و ترازوها با یکدیگر. (المصادر زوزنی). واکن کردن ترازو و قپان و پیمانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاوره شود
راست کردن ترازو و پیمانه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دو پیمانه را با یکدیگر اندازه کردن و دیدن کمی و بیشی آنها را. (از منتهی الارب). عیار. پیمانه و ترازو را با پیمانه و ترازوی دیگر سنجیدن و امتحان کردن برای دانستن صحت کار آن. (از اقرب الموارد). راست کردن پیمانه ها و ترازوها با یکدیگر. (المصادر زوزنی). واکن کردن ترازو و قپان و پیمانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاوره شود
با یکدیگر خرید و فروخت کردن به وام. (تاج المصادربیهقی) (از منتهی الارب). چیزی به وام به کسی فروختن. (زوزنی). با هم معامله کردن و یکی به دیگری وام دار شدن. (از اقرب الموارد). معاملۀ نسیه نمودن. (منتهی الارب) ، وام دادن و وام خواستن. (از منتهی الارب) ، محاکمه. (اقرب الموارد) : داینه ، حاکمه، جازاه. (متن اللغه). رجوع به مداین شود
با یکدیگر خرید و فروخت کردن به وام. (تاج المصادربیهقی) (از منتهی الارب). چیزی به وام به کسی فروختن. (زوزنی). با هم معامله کردن و یکی به دیگری وام دار شدن. (از اقرب الموارد). معاملۀ نسیه نمودن. (منتهی الارب) ، وام دادن و وام خواستن. (از منتهی الارب) ، محاکمه. (اقرب الموارد) : دایَنَه ُ، حاکمه، جازاه. (متن اللغه). رجوع به مداین شود