جدول جو
جدول جو

معنی معایب - جستجوی لغت در جدول جو

معایب
عیب ها، نقیصه ها، نقص ها، بدی ها، جمع واژۀ عیب
تصویری از معایب
تصویر معایب
فرهنگ فارسی عمید
معایب
(مَ یِ)
جمع واژۀ معاب و معابه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). عیبها و آهوها و بدیها و کاری بد وناشایسته. (ناظم الاطباء). عیوب: پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی توان دانست که حال چون باشد وآنجا معایب و مثالب ظاهر گردد و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 103). وقت است که... بعضی از معایب رأی... تو بر شمرم. (کلیله و دمنه).
نه از بزرگی تو ز آنکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند.
انوری.
دوست آن است کو معایب دوست
همچو آیینه روبرو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
در قفا رفته مو به مو گوید.
(از امثال و حکم ج 2 ص 835)
لغت نامه دهخدا
معایب
عیبها و بدیها و کاری بد و ناشایسته
تصویری از معایب
تصویر معایب
فرهنگ لغت هوشیار
معایب
((مَ یِ))
عیب ها، بدی ها
تصویری از معایب
تصویر معایب
فرهنگ فارسی معین
معایب
بدی ها، زشتی ها، عیبها
متضاد: محاسن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاتب
تصویر معاتب
عتاب کننده، سرزنش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معایش
تصویر معایش
معیشت ها، زندگانی ها، چیزهایی که به وسیله آن زندگانی کنند از خوردنی و آشامیدنی ها، جمع واژۀ معیشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
عقاب کننده، عذاب دهنده، دنبال کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغایب
تصویر مغایب
آنکه در غیاب او سخن گفته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
مورد عتاب قرار گرفته، سرزنش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
عقاب شده، شکنجه شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
مشغول به طعنه و ملامت و سرزنش یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
رجوع به مطائب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معشاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ معشاب به معنی زمین گیاه ناک. (آنندراج). و رجوع به معشاب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
از ’ع ی ر’، معایب. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). رجوع به معائر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
جمع واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جمع واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
به چشم دیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به معاینه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
عیبها و بدیها. جمع واژۀ معیب که مصدر میمی است، به معنی عیب. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ معاب و معابه. (منتهی الارب). و رجوع به معاب و معابه و معایب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مصائب. رجوع به مصائب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
آنکه در غیبتش از او سخن گویند. و رجوع به مغایبه شود، (اصطلاح دستوری) سوم شخص غایب. مقابل مخاطب.
- ضمیر مغایب، ضمیری که مرجع آن، شخص یا شی ٔ غایب باشد، مانند او، ایشان.
- فعل مغایب، فعلی است که فاعل آن شخص یا شی ٔ غایب باشد و آن شامل سوم شخص مفرد و سوم شخص جمع است، مانند رفت، رفتند. و رجوع به غایب و ضمیر غائب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ معذب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در تاج العروس و معجم متن اللغه جمع معذبه به معنی خرقۀ زنان هنگامی که بر کمر بندند، آمده است نه جمع معذب. و رجوع به معذب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معاین
تصویر معاین
دیده ور بچشم بیننده معاینه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معیشه، زندگیها گذران ها انگل جمع معاش معیشت: زندگانیها، آنچه بوسیله آن زندگی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطایب
تصویر مطایب
شوخ لوده بزله گوی شوخی کننده لطیفه گوی، شوخ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصیبت: ... اما بحکم آنک همه ساله در مصاید مرغان می بودیم و در مصایب ایشان بمصیبت خویش شریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
عذاب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاطب
تصویر معاطب
جمع معطب، نیستگاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش شده سرزنشگر عتاب شده سرزنش شده: بزرگوارا، من خود معاتبم ز خرد چه باشد ار تو نباشی بر این خطا عاتب. (عثمان مختاری) ملامت کننده سرزنش کننده: با روح دو بسدش معاشر با عقل دو نرگسش معاتب. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
از مغایبه اوین (غایب سوم شخص) کسی یا چیزی که در غیبتش از او سخن گفته شود، سوم شخص غایب یا ضمیر مغایب. ضمیری که بشخص یا شی غایب ارجاع شود. یا فعل مغایب. که از شخص و شی و یا اشخاص و اشیا غایب سر زده و آن شامل سوم مفرد و سوم شخص جمع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معائب
تصویر معائب
عیبها و بدیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
((مُ تِ))
سرزنش کننده، ملامت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
((مُ قِ))
عذاب کننده، پیگیر، دنبال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معایش
تصویر معایش
((مَ یِ))
جمع معیشت، اسباب و لوازم زندگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصایب
تصویر مصایب
((مَ یِ))
جمع مصیبت
فرهنگ فارسی معین