جدول جو
جدول جو

معنی معایا - جستجوی لغت در جدول جو

معایا
(مَ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطایا
تصویر مطایا
مطیه ها، چهارپایانی که بر آن سوار شوند، جمع واژۀ مطیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرایا
تصویر مرایا
مرآت ها، آینه ها، جمع واژۀ مرآت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
مزیت ها، چیزهایی که کسی یا چیزی به واسطه های آن بر نوع خود برتری داشته باشد، افزونی ها، برتری ها، جمع واژۀ مزیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منایا
تصویر منایا
منیّت ها، اجل ها، مرگ ها، جمع واژۀ منیّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معایب
تصویر معایب
عیب ها، نقیصه ها، نقص ها، بدی ها، جمع واژۀ عیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعایا
تصویر رعایا
رعیت ها، قوم و جماعتی که در یک سرزمین تابع یک حکومت باشند، عامه های مردم، جمعی کشاورز که در یک ملک تحت فرمان یک مالک باشند، جمع واژۀ رعیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معایش
تصویر معایش
معیشت ها، زندگانی ها، چیزهایی که به وسیله آن زندگانی کنند از خوردنی و آشامیدنی ها، جمع واژۀ معیشت
فرهنگ فارسی عمید
(مَ یِ)
جمع واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جمع واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رگها که از شیر پر شود و ریزد. (از منتهی الارب). عروقی که ممتلی از شیر گردد و از آنها شیر بیرون تراود. (از بحر الجواهر) ، جمع واژۀ مرآت و مرآه، به معنی آینه است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به مرآه شود، جمع واژۀ مری ّ است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مری شود، جمع واژۀ مرآی است. (از ناظم الاطباء). (از فرهنگ فارسی معین). مناظر. دیدارها. منظره ها. رجوع به مرئی ̍ و مرآی شود.
- علم مناظر و مرایا. رجوع به مناظر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
به چشم دیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به معاینه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
از ’ع ی ر’، معایب. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). رجوع به معائر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
جمع واژۀ معاب و معابه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). عیبها و آهوها و بدیها و کاری بد وناشایسته. (ناظم الاطباء). عیوب: پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی توان دانست که حال چون باشد وآنجا معایب و مثالب ظاهر گردد و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 103). وقت است که... بعضی از معایب رأی... تو بر شمرم. (کلیله و دمنه).
نه از بزرگی تو ز آنکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند.
انوری.
دوست آن است کو معایب دوست
همچو آیینه روبرو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
در قفا رفته مو به مو گوید.
(از امثال و حکم ج 2 ص 835)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رعیه. (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ رعیه به معنی محکومان و نگهداشته شدگان. (آنندراج) (غیاث اللغات). در تداول رعایاتلفظ شود. (فرهنگ فارسی معین). جمع واژۀ رعیه به معنی قوم و عامۀ مردم که آنان را راعی باشد. (از اقرب الموارد) : اگر زیادتر از این خواسته آید رعایا را رنج بسیار رسد. (تاریخ بیهقی ص 469 چ ادیب). و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دادم. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 76).... و درهای ظلم و جور بر طوایف رعایا بسته. (سندبادنامه ص 9). که رعایا از وی در ظل عنایت...و حمایت باشند. (سندبادنامه ص 6). و تحسین التفات زنگ غم و اندوه، از خاطر رعایا زدوده. (سندبادنامه ص 74). رجوع به رعیت و رعیه شود، جمع واژۀ رعاویه (شتر چرنده و بچرا گذاشته). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مطیه. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء). چهارپایها که بر پشت آنها سوار شوند مثل اسب و استر و غیر آن و این جمع مطیه است. (از غیاث) (از آنندراج) : و ابنای حضرت... را به هدایا و عطایا و رغائب و مطایا و رکایب مستظهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293 و 294). و سلاطین تحف و هدایای بسیار از خیول و مطایای پربار به حضرت می فرستند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است. (غیاث) (آنندراج). دشمنی:
ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من
تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود.
منوچهری.
غواص تراجز گل و شورابه نداده ست
زیراکه ندیده ست ز تو جز که معادا.
ناصرخسرو.
شیر فلک به گاو زمین رخت برنهد
گر بر فلک نظر به معادا برافکند.
خاقانی.
از هند رفته در عجم، ایران زمین کرده ارم
بر عاد ظلم از باد غم، گردمعادا ریخته.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 393).
ورجوع به معادات و معاداه شود.
- معادا کردن، دشمنی کردن:
با آهو و نخجیر کوه مردم
از بی هنریشان کند معادا.
ناصرخسرو.
حجت به عقل گوی و مکن در دل
با خلق خیره جنگ و معادا را.
ناصرخسرو.
، پیاپی کردن. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محیا. (منتهی الارب). رجوع به محیا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منیه، به معنی مرگ و اجل. (آنندراج) : از برای وی، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ بَ)
سخن و جز آن دشوار آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سخنی آوردن که مقصود از آن را نتوان فهمید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منایا
تصویر منایا
جمع منیه، مرگ ها مردن ها جمع منیه مرگها اجلها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معیشه، زندگیها گذران ها انگل جمع معاش معیشت: زندگانیها، آنچه بوسیله آن زندگی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاین
تصویر معاین
دیده ور بچشم بیننده معاینه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کردن با یکدیگر: و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است، دشمنی کردن با کسی، دشمنی عداوت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطیه، سواری ها چهار پایان سواری پاکش ها جمع مطیه حیوانات سواری مانند شتر و اسب و جز آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
عطیه ها و انعام ها، حق مدیریت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرآه، آیینه ها، جمع مرآه، دیدگاه ها چشم اندازها جمع مراآت (مرآه) آیینه ها، جمع مرئی منظرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعایا
تصویر رعایا
بمعنای محکومان و نگه داشته شدگان، جمع رعیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معایب
تصویر معایب
عیبها و بدیها و کاری بد و ناشایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعایا
تصویر رعایا
((رَ))
جمع رعیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
((مَ))
جمع مزیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرایا
تصویر مرایا
((مَ))
جمع مرآه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معایش
تصویر معایش
((مَ یِ))
جمع معیشت، اسباب و لوازم زندگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معایب
تصویر معایب
((مَ یِ))
عیب ها، بدی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
برتری ها
فرهنگ واژه فارسی سره