جمع واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جمع واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
جَمعِ واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جَمعِ واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
جَمعِ واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
رگها که از شیر پر شود و ریزد. (از منتهی الارب). عروقی که ممتلی از شیر گردد و از آنها شیر بیرون تراود. (از بحر الجواهر) ، جمع واژۀ مرآت و مرآه، به معنی آینه است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به مرآه شود، جمع واژۀ مری ّ است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مری شود، جمع واژۀ مرآی است. (از ناظم الاطباء). (از فرهنگ فارسی معین). مناظر. دیدارها. منظره ها. رجوع به مرئی ̍ و مرآی شود. - علم مناظر و مرایا. رجوع به مناظر شود
رگها که از شیر پر شود و ریزد. (از منتهی الارب). عروقی که ممتلی از شیر گردد و از آنها شیر بیرون تراود. (از بحر الجواهر) ، جَمعِ واژۀ مرآت و مرآه، به معنی آینه است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به مرآه شود، جَمعِ واژۀ مَری ّ است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مری شود، جَمعِ واژۀ مَرآی است. (از ناظم الاطباء). (از فرهنگ فارسی معین). مناظر. دیدارها. منظره ها. رجوع به مَرئی ̍ و مَرآی شود. - علم مناظر و مرایا. رجوع به مناظر شود
جمع واژۀ معاب و معابه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). عیبها و آهوها و بدیها و کاری بد وناشایسته. (ناظم الاطباء). عیوب: پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی توان دانست که حال چون باشد وآنجا معایب و مثالب ظاهر گردد و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 103). وقت است که... بعضی از معایب رأی... تو بر شمرم. (کلیله و دمنه). نه از بزرگی تو ز آنکه در معایب تو چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند. انوری. دوست آن است کو معایب دوست همچو آیینه روبرو گوید نه که چون شانه با هزار زبان در قفا رفته مو به مو گوید. (از امثال و حکم ج 2 ص 835)
جَمعِ واژۀ مَعاب و مَعابَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). عیبها و آهوها و بدیها و کاری بد وناشایسته. (ناظم الاطباء). عیوب: پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی توان دانست که حال چون باشد وآنجا معایب و مثالب ظاهر گردد و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 103). وقت است که... بعضی از معایب رأی... تو بر شمرم. (کلیله و دمنه). نه از بزرگی تو ز آنکه در معایب تو چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند. انوری. دوست آن است کو معایب دوست همچو آیینه روبرو گوید نه که چون شانه با هزار زبان در قفا رفته مو به مو گوید. (از امثال و حکم ج 2 ص 835)
جمع واژۀ رعیه. (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ رعیه به معنی محکومان و نگهداشته شدگان. (آنندراج) (غیاث اللغات). در تداول رعایاتلفظ شود. (فرهنگ فارسی معین). جمع واژۀ رعیه به معنی قوم و عامۀ مردم که آنان را راعی باشد. (از اقرب الموارد) : اگر زیادتر از این خواسته آید رعایا را رنج بسیار رسد. (تاریخ بیهقی ص 469 چ ادیب). و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دادم. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 76).... و درهای ظلم و جور بر طوایف رعایا بسته. (سندبادنامه ص 9). که رعایا از وی در ظل عنایت...و حمایت باشند. (سندبادنامه ص 6). و تحسین التفات زنگ غم و اندوه، از خاطر رعایا زدوده. (سندبادنامه ص 74). رجوع به رعیت و رعیه شود، جمع واژۀ رعاویه (شتر چرنده و بچرا گذاشته). (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ رَعیَه. (منتهی الارب) (دهار). جَمعِ واژۀ رعیه به معنی محکومان و نگهداشته شدگان. (آنندراج) (غیاث اللغات). در تداول رُعایاتلفظ شود. (فرهنگ فارسی معین). جَمعِ واژۀ رعیه به معنی قوم و عامۀ مردم که آنان را راعی باشد. (از اقرب الموارد) : اگر زیادتر از این خواسته آید رعایا را رنج بسیار رسد. (تاریخ بیهقی ص 469 چ ادیب). و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دادم. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 76).... و درهای ظلم و جور بر طوایف رعایا بسته. (سندبادنامه ص 9). که رعایا از وی در ظل عنایت...و حمایت باشند. (سندبادنامه ص 6). و تحسین التفات زنگ غم و اندوه، از خاطر رعایا زدوده. (سندبادنامه ص 74). رجوع به رعیت و رعیه شود، جَمعِ واژۀ رعاویه (شتر چرنده و بچرا گذاشته). (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مطیه. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء). چهارپایها که بر پشت آنها سوار شوند مثل اسب و استر و غیر آن و این جمع مطیه است. (از غیاث) (از آنندراج) : و ابنای حضرت... را به هدایا و عطایا و رغائب و مطایا و رکایب مستظهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293 و 294). و سلاطین تحف و هدایای بسیار از خیول و مطایای پربار به حضرت می فرستند. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ مطیه. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء). چهارپایها که بر پشت آنها سوار شوند مثل اسب و استر و غیر آن و این جمع مطیه است. (از غیاث) (از آنندراج) : و ابنای حضرت... را به هدایا و عطایا و رغائب و مطایا و رکایب مستظهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293 و 294). و سلاطین تحف و هدایای بسیار از خیول و مطایای پربار به حضرت می فرستند. (جهانگشای جوینی)
با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است. (غیاث) (آنندراج). دشمنی: ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود. منوچهری. غواص تراجز گل و شورابه نداده ست زیراکه ندیده ست ز تو جز که معادا. ناصرخسرو. شیر فلک به گاو زمین رخت برنهد گر بر فلک نظر به معادا برافکند. خاقانی. از هند رفته در عجم، ایران زمین کرده ارم بر عاد ظلم از باد غم، گردمعادا ریخته. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 393). ورجوع به معادات و معاداه شود. - معادا کردن، دشمنی کردن: با آهو و نخجیر کوه مردم از بی هنریشان کند معادا. ناصرخسرو. حجت به عقل گوی و مکن در دل با خلق خیره جنگ و معادا را. ناصرخسرو. ، پیاپی کردن. (غیاث) (آنندراج)
با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است. (غیاث) (آنندراج). دشمنی: ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود. منوچهری. غواص تراجز گل و شورابه نداده ست زیراکه ندیده ست ز تو جز که معادا. ناصرخسرو. شیر فلک به گاو زمین رخت برنهد گر بر فلک نظر به معادا برافکند. خاقانی. از هند رفته در عجم، ایران زمین کرده ارم بر عاد ظلم از باد غم، گردمعادا ریخته. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 393). ورجوع به معادات و معاداه شود. - معادا کردن، دشمنی کردن: با آهو و نخجیر کوه مردم از بی هنریشان کند معادا. ناصرخسرو. حجت به عقل گوی و مکن در دل با خلق خیره جنگ و معادا را. ناصرخسرو. ، پیاپی کردن. (غیاث) (آنندراج)
جمع واژۀ منیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منیه، به معنی مرگ و اجل. (آنندراج) : از برای وی، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیه شود
جَمعِ واژۀ مَنیَّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ منیه، به معنی مرگ و اجل. (آنندراج) : از برای وی، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیه شود