جدول جو
جدول جو

معنی معاملات - جستجوی لغت در جدول جو

معاملات(مُ مَ / مُ مِ)
جمع واژۀ معامله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داد و ستد و خریدو فروخت و معامله ها. (ناظم الاطباء) : راستی نگاه داشتن در معاملات و انصاف از خود و اهل خود بدادن. (اوصاف الاشراف ص 14) ، عبارت از احکام شرعی متعلق به امور دنیاست به اعتبار بقای شخص مانند بیع، رهن، اجاره و نکاح و جز آنها. (از اقرب الموارد) (از فرهنگ علوم نقلی). در مقابل عبادات و بالجمله آنچه مقصود اهم از آن دنیا باشد معامله است. (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی) ، در شواهد زیر ظاهراً به معنی مالیات و خراج و یا گردآوری خراج و مالیات آمده است: دبیری و شمار و معاملات نیکو داند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 374) او را و دیگران را مقرر است که به معاملات و رسوم و دواوین و اعمال و اموال به ازویم و بهتر از او راه برم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142). و بیرون از جامۀ کازرونی و معاملۀ سرای امیر خراج و معاملات باشد که توفیر آن به عدل و امن بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 146). وجوه معاملات متعذر و منکسر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). بر ملک فارس مستولی شد و اموال معاملات بستد وبه خزانه معموره مستظهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 313). ابواسحاق صاحبدیوان را به سر معاملات خراسان فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 365). ولایت غرش و معاملات آن نواحی در مجموع ابوالحسن منیعی بستند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 344). و بر سر رضاآمد و معاملات بست بازخواست و او از طیب نفس آن مال بفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 239). مصلحت وقت و مراعات باب حزم در آن دیدند که به آمل شط آمدند و معاملات آن نواحی حاصل کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 219). به مدد اصحاب دواوین و مستخرجان معاملات وصیت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 364)
لغت نامه دهخدا
معاملات
معاملات در فارسی، جمع معامله، سودا ها داد و ستد ها همکاری ها جمز معامله (معاملت) : راستی نگاه داشتن در معاملات و انصاف از خود و اهل خود بدادن، داد و ستد و خرید و فروش و معامله
فرهنگ لغت هوشیار
معاملات
داد و ستدها
تصویری از معاملات
تصویر معاملات
فرهنگ واژه فارسی سره
معاملات
معامله ها، دادوستدها، خریدوفروش ها، بده وبستانها، رفتارها، کردارها، اعمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معقولات
تصویر معقولات
اموری که به وسیلۀ عقل ادراک می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراسلات
تصویر مراسلات
نامه هایی که به یکدیگر بنویسند، نامه نگاری ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معالات
تصویر معالات
بلند کردن، بلند قرار دادن، در بلندی با کسی معارضه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَلَ / مُ مِ لَ)
معامله. معامله. رجوع به معامله شود، خرید و فروش. دادوستد. سوداگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
در سخاوت چنانکه خواهی ده
لیکن اندرمعاملت بسته.
سنائی.
و رجوع به معامله شود.
- بدمعاملت، بد معامله. رجوع به همین ترکیب ذیل معامله شود.
- ، آنکه در داد و ستد بصیرت نداشته باشد. بی تجربه و ناآزموده در معاملت. آنکه در خرید و فروخت خبره نباشد:
دنیا به دین خریدنت از بی بصارتی است
ای بدمعاملت به همه، هیچ می خری.
سعدی.
، رفتار سلوک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح تصوف) احکام و عبادات شرعی: بوعلی فارمدی می گوید رضی اﷲ عنه، نبوت عین عزت و رفعت است مهتری و کهتری دروی نبود پس ولایت همچنین بود خاصه رابعه که در معاملت و معرفت مثل نداشت... (تذکرهالاولیاء). از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان. (گلستان). و رجوع به معامله (اصطلاح تصوف) شود، نیاز. نقدی یا جنسی که به پیر و مرشد دهند مریدان و پیروان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : درمی چند از خانه تمغاچی آورد که معاملت حضرت خواجه است من آن را قبول نکردم که ایشان چیز این چنین طایفه را قبول نمی کنند. (انیس الطالبین ص 138). خواجه فرمودند من معاملت به نسبت دنیاوی نمی طلبم به مقدار آشنایی و درآمدن در این راه می طلبم. (انیس الطالبین ص 160). شیخ شادی از غدیوت آمده بود و ازقصوری که بر او گذاشته بود عذر می خواست خواجه فرمودند معاملت می باید. گفت: فراخ شاخی معاملت آرم خواجه فرمودند این در وجه معاملت قبول نیست چهل و هشت دینار عدلی داری... از جهت معاملت آن مبلغ را می باید آورد. (انیس الطالبین ص 98). فرمودند معاملت می باید تا ترا قبول کنیم من گفتم که چیزی ندارم... (انیس الطالبین ص 129). و رجوع به معامله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ / مِ)
جمع واژۀ مجامله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجامله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
چیزهایی که برابر و معادل هم باشند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معادله: معادلات دو مجهولی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معادله شود
لغت نامه دهخدا
معالاه. رجوع به معالاه و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محتملات
تصویر محتملات
جمع محتمله (محتمل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخلات
تصویر مداخلات
جمع مداخله، در آمدن ها پا در میانی ها جمع مداخله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراسله، نامه نویسی ها نامه ها گسیله ها جمع مراسله مکاتبات. نامه نگاریها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معارضه، ستیزه ها درگیری ها جمع معارضه: چون مناظرات و معارضات ایشان بدینجا رسید شیر خود را آشفته و زنجیر صبر گسسته بر مجره خشم از خواب درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معافیه، باز بخشودگان جمع معافیه املاک و مستغلاتی که ازپرداخت مالیات معاف اند: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور بمعافیات و سیور غالات سرافرازی یافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معاشره، همزیستی ها همامیزی ها آمد و شد ها همنشینی ها جمع معاشرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجملات
تصویر متجملات
جمع متجمله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معلوله (معلول)، یا معلولات اربعه. چهار معلول مقابل علل اربعه معلولات اربعه عبارتند از: مصنوعات بشری باشد، مصنوعات و موجودات نفسانی بسیطه که افلاک و کواکب و عناصر اربعه باشند، موجودات روحانی الهی که هیولی و صورت مجرده و نفس و عقل باشد، یا معلولات قاهره. مرادانوار قاهره است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معقوله، خردیکان جمع معقوله (معقول) : پسندیده های عقل (سخن و غیره)، آنچه بعقل ادراک شود مقابل محسوسات: ... که در مدارج موجودات ومعارج معقولات بعد ازنبوت - که غایت مرتبه انسانی است - هیچ مرتبه ورای پادشاهی نیست. یا معقولات اولی. اشیایی که مصداق خارجی داشته باشند و اولین متصور باشند مانند: انسان و حیوان که موجود در خارجند ومتصور شوند. بالحمله معقولات اولی عبارت از تصورات اولیه از اشیا اند که آن تصورات در ذهن است و لیکن منشا و مصداق آنها در خارج است و معقولات ثانیه کلیات اند که از امور ذهنی انتزاع شده اند و منشاآنها همان ذهن است و بعبارت دیگر اموری هستند که عروض آنها بر معروضات خود در عقل است مانند کلیت و جزئیت که در موطن عقل عارض بر کلی و جزئی شوند و کلی و جزئی خود از امور عقلی اند لیکن تصور انسان و حیوان چنین نیست یعنی آن صور (از انسان و حیوان) در ذهن اند و لیکن منشاو مبدا ومصداق آنها که حیوان و انسان باشد خارج است
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به معموله انجامیده ها رواگ ها ساخته ها جمع معموله (معمول) عمل شده ها، متداولات، مصنوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاینات
تصویر معاینات
جمع معاینه، بیمار بینی ها دیده وری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادلات
تصویر مجادلات
جمع مجادله، - پیکارها دشمنی ها جمع مجادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاهدات
تصویر معاهدات
جمع معاهده، پشن ها پیمان ها تیمار ها جمع معاهده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالمات
تصویر متالمات
جمع متالمه، دردمندان جمع متالمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحملات
تصویر متحملات
جمع متحمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادلات
تصویر مبادلات
جمع مبادله، داد و ستدها ورتش ها (مصدر واسم) جمع مبادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاملات
تصویر تکاملات
جمع تکامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعادلات
تصویر تعادلات
جمع تعادل
فرهنگ لغت هوشیار
با کسی در بلندی نبرد کردن معارضه کردن در بلندی. معالات کردن، با کسی در بلندی نبرد کردن: و لشکری که بدان باروزگار معادات و با فلک معالات توان کرد... در جهان آواره گشته
فرهنگ لغت هوشیار
معامله: چنانکه در ظل دولت او دست در کمر کیوان زدی و پای برفرق آسمان نهادی این معاملت جایز شمردی. معاملات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معادله، همچندی ها ترازش ها جمع معادله: معادلات دو مجهولی. چیزهائی که برابر و معادل هم باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجامله، نیکویی کردن ها خوش سودایی ها چرب زبانی ها چاپلوسی ها جمع مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاملات
تصویر متاملات
جمع متامله، فرجام اندیشان درنگ کنندگان جمع متامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معالات
تصویر معالات
((مُ))
با کسی در بلندی نبرد کردن، معارضه کردن در بلندی، ستیزه در بلندی
فرهنگ فارسی معین