جدول جو
جدول جو

معنی معاشر - جستجوی لغت در جدول جو

معاشر
دوست و همدم، هم صحبت، همنشین
تصویری از معاشر
تصویر معاشر
فرهنگ فارسی عمید
معاشر
معشرها، گروهایی از مردم، جماعت ها، کسان و خویشاوندان شخص، جمع واژۀ معشر
تصویری از معاشر
تصویر معاشر
فرهنگ فارسی عمید
معاشر
یار و رفیق و دوست و همدم و هم خوراک
تصویری از معاشر
تصویر معاشر
فرهنگ لغت هوشیار
معاشر
((مُ ش))
با کسی زندگی کننده، همدم، یار، هم نشین
تصویری از معاشر
تصویر معاشر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاشرت
تصویر معاشرت
رفت و آمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاشرت
تصویر معاشرت
با هم زندگی کردن، با یکدیگر دوستی و آمیزش داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاشره
تصویر معاشره
معاشرت در فارسی: همزیستی، آمیزش آمد و شد همامیزی، گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاشرت
تصویر معاشرت
زندگانی نمودن، آمیزش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاشرت
تصویر معاشرت
((مُ شَ رَ))
رفاقت، دوستی، هم صحبتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
هم روزگار، امروزی، امروزین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معابر
تصویر معابر
گذرگاه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعاشر
تصویر تعاشر
آمد و شد، هم آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
هم عصر، هم دوره، هم زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباشر
تصویر مباشر
عامل کاری، کارپرداز، کارگزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معابر
تصویر معابر
معبرها، محل عبور گذرها، گذرگاه ها، جمع واژۀ معبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباشر
تصویر مباشر
اختیار کننده، ناظر و کارفرما، متصدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاشر
تصویر متعاشر
با هم نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
هم عصر و هم زمانه، جمع معاصرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابر
تصویر معابر
راهها و معبرها و جایهای عبور
فرهنگ لغت هوشیار
یک دهم ده یک ده یک چیزی یک دهم از شیئی، شتر پرشیر که شیرش کم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاهر
تصویر معاهر
جهمرز جاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباشر
تصویر مباشر
((مُ ش))
عامل، فاعل، انجام دهنده، ناظر، کارفرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معشار
تصویر معشار
((مِ))
ده یک چیزی، یک دهم از شیئی، شتر پر شیر که شیرش کم شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
((مُ ص))
هم عصر، هم زمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معابر
تصویر معابر
((مَ بِ))
جمع معبر، راه ها، جاهای عبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معشار
تصویر معشار
یک قسمت از ده قسمت چیزی، ده یک، ناقۀ پرشیر که شیرش کم شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
Contemporary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
современный
دیکشنری فارسی به روسی