جدول جو
جدول جو

معنی معازق - جستجوی لغت در جدول جو

معازق(مَ زِ)
جمع واژۀ معزق و معزقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به معزق و معزقه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معانق
تصویر معانق
ویژگی کسی که از روی محبت دست در گردن دیگری می اندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معازف
تصویر معازف
آلات موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زِ)
لزیق. متصل. (منتهی الارب). و رجوع به لزیق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
آن که دست در گردن دیگری در می آورد از روی محبت و دوستی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانقه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
همدیگر چیرگی جستن در خطاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن در ارجمندی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جمع واژۀ اعزل. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ معزل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
آلتهای لهو و بازی مانند رود و جامه و طنبور. جمع واژۀ عزف یا معزف یا معزف یا معزفه. (منتهی الارب). آلتهای لهو مانند عود وطنبور. جمع واژۀ معزف و معزفه. (از اقرب الموارد). نواختنی ها چون عود و طنبور. آلات موسیقیۀ ذات اوتار مطلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ابوعلی مدتها بود که از معاشرت و مباشرت معازف و ملاهی اعراض کرده بود و به سبب حوادث محن و طوارق فتن از شراب تجافی نموده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 262). معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده. (المعجم چ دانشگاه ص 12). و اکابر و معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور. (جهانگشای جوینی). و رجوع به معازیف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ معلق. (منتهی الارب). جمع واژۀ معلق به معنی سوسمار خرد. (آنندراج). جمع واژۀ معلق (م ل / م ل ) . (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معلق. (اقرب الموارد). و رجوع به معلق شود
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
آلت زمین کاویدن مانند تیشه و کلند و جز آن و یا کلان تر ازآن. معزقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلتی که بدان گندم را به باد صاف نمایند. معزقه. ج، معازق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَعْ عا)
دارندۀ بز و صاحب آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چرانندۀ بز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع معزف و معزفه، شاد ابزار ها ابزار های خنیا ساز ها جمع معزف و معزفه آلات موسیقی وسایل طرب: و معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معانق
تصویر معانق
در آغوش گیرنده در آغوش گیرنده معانقه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاز
تصویر معاز
بز دار بزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزق
تصویر معزق
شانه که بر سر کشند، چنگال، کج بیل، دو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار