جدول جو
جدول جو

معنی معاذ - جستجوی لغت در جدول جو

معاذ
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
فرهنگ فارسی عمید
معاذ
(مُ)
ابن عفراء صحابی است. (از منتهی الارب). از بیعت کنندگان عقبۀ اولی است. نام پدر وی حارث بن رفاعه و نام مادرش عفراءبنت عبید بن ثعلبه است. ابوجهل به دست معاذ و برادرش معوذ در سال دوم هجرت به قتل رسید و پیغمبر شمشیر وزره ابوجهل را به معاذ داد. و رجوع به امتاع الاسماع ص 33 و 91 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 321 و 340 شود
ابن مسلم هراء نحوی مکنی به ابومسلم (متوفی به سال 187 هجری قمری) ادیب معمری از اهل کوفه بوده است. وی تألیفاتی در نحو داشته که از میان رفته است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1050). و رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 218 و فهرست ابن الندیم شود
لغت نامه دهخدا
معاذ
پناهگاه، افسون پنام (تعویذ) پناه بردن، پناهگاه مامن
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
فرهنگ لغت هوشیار
معاذ
((مَ))
پناه بردن، پناهگاه، مأمن
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
فرهنگ فارسی معین
معاذ
پناه، پناهگاه، ملاذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاد
تصویر معاد
(پسرانه)
جای بازگشت، بازگشتن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معوذ
تصویر معوذ
آنچه بلا را دفع می کند، دفع کنندۀ بلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاف
تصویر معاف
عفو کرده شده، بخشوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاد
تصویر معاد
زنده شدن دوباره در عالم آخرت، عالم آخرت، جای بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ذَ)
افسون و تعویذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسون. ج، معاذات. (از اقرب الموارد). تعویذ. عوذ. رقیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
پناه گرفتن به کسی. (تاج المصادر بیهقی). پناه بردن و گویند معاذهاﷲ ای اعوذ بالله و کذا معاذه وجه اﷲ. (منتهی الارب). پناه بردن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ معذره. (اقرب الموارد). رجوع به معذره و معذرت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ معذب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در تاج العروس و معجم متن اللغه جمع معذبه به معنی خرقۀ زنان هنگامی که بر کمر بندند، آمده است نه جمع معذب. و رجوع به معذب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذی ی)
خاندان بزرگی است در مرو و آن منسوب است به معاذ. (از لباب الانساب ص 153)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملاذ
تصویر ملاذ
پناهگاه، دژ دز دروغگوی، خودکامه پناهگاه جای پناه: (بحکم آنکه ملاذی منیع از قله کوهی گرفته بودند و ملجا و ماوای خود ساخته) (گلستان. چا. فروغی. 23)، قلعه دژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاک
تصویر معاک
پناهگاه، روش، برد باری
فرهنگ لغت هوشیار
جایباش جایگاه جایگاه جای باش منزل: قومی همه جا معان معنی دلشان همه جا معان معنی. (مقدمه لباب الالباب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوذ
تصویر معوذ
پنام بسته کماهه دار (پنام کماهه تعویذ) آنکه تعویذ با خود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاب
تصویر معاب
آهوک آک عجیب، جمع معایب
فرهنگ لغت هوشیار
راه و روش گزیر گیاهی از تیره پنیر کیان که ریشه اش مورد استفاده دارویی است: رمان بری مغیث انار صحرایی. توضیح مصحف آن} معاث {است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاج
تصویر معاج
زیستگاه جایباش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاد
تصویر معاد
برگردیدن، عود، بازگشتن، رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاز
تصویر معاز
بز دار بزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معار
تصویر معار
سپنجیده (عاریت گرفته شده) عاریت گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگانی، زیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشیده شده و معذور و آمرزیده شده، عفو شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معان
تصویر معان
((مَ))
جایگاه، جای باش، منزل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معوذ
تصویر معوذ
((مُ عَ وِّ))
آنکه تعویذ با خود دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاف
تصویر معاف
((مُ))
بخشیده شده، عفو کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاش
تصویر معاش
((مَ))
اسباب و وسایل زندگی، جای زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معار
تصویر معار
((مُ))
عاریت گرفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاد
تصویر معاد
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاش
تصویر معاش
روزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشوده
فرهنگ واژه فارسی سره