جدول جو
جدول جو

معنی معابه - جستجوی لغت در جدول جو

معابه
(ضَوْءْ)
نبرد کردن درفخر و فزونی. عباب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
معابه
(مَ بَ)
معاب و معابه اسمند به معنی عیب. ج، معایب. یقال مافیه معاب و معابه ای عیب. و گویند موضع عیب. (ازمحیطالمحیط). و رجوع به معاب شود
لغت نامه دهخدا
معابه
معابه در فارسی عیب: آک عیب، جمع معایب
تصویری از معابه
تصویر معابه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثابه
تصویر مثابه
اندازه، درجه
منزلت، پایه، جایگاه، جای گرد آمدن، محل اجتماع مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معابد
تصویر معابد
معبدها، محل عبادت ها، عبادتگاه ها، پرستشگاه ها، جمع واژۀ معبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
چیزی که شبیه چیز دیگر باشد، مانند، همانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معابر
تصویر معابر
معبرها، محل عبور گذرها، گذرگاه ها، جمع واژۀ معبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
به یکدیگر عتاب کردن، به کسی خشم گرفتن و او را سرزنش کردن، درشت گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
بیکدیگر عتاب کردن، درشت گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهابه
تصویر مهابه
مهابت در فارسی: سهمگنی، سترگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معانه
تصویر معانه
یاریگری
فرهنگ لغت هوشیار
معربه در فارسی مونث معرب: تازی گشته تازیده مونث معرب، جمع معربات. مونث معرب، جمع معربات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزبه
تصویر معزبه
زن همسر مرد، کنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابد
تصویر معابد
جمع معبد، عبادتگاهها، پرستشگاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابر
تصویر معابر
راهها و معبرها و جایهای عبور
فرهنگ لغت هوشیار
معاقبه و معاقبت در فارسی: کیفر دادن، از پشت آمدن، پشت کسی نشستن، به پستا سوار شدن (پستا نوبت) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن، از پی کسی درآمدن پشت سرکسی سوار شدن، بنوبت سوار شدن، آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفته اند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند... بدانک معاقبت است میان یاء و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یاء بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
مانند، آبرو، یکسان، شبیه، مثل
فرهنگ لغت هوشیار
مذابه در فارسی مونث مذاب: گدازه بخسیده مونث مذاب: مواد مذابه آتشفشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
جای بازگشتن، جای گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعابه
تصویر لعابه
بازیچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعابه
تصویر شعابه
بند زنی چینی بند زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعابه
تصویر جعابه
شگاگری ترکشگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعابه
تصویر دعابه
مزاح کردن شوخی کردن، مداعبت شوخی کردن لاغ گفتن، شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابد
تصویر معابد
((مَ بِ))
جمع معبد، پرستش گاه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معابر
تصویر معابر
((مَ بِ))
جمع معبر، راه ها، جاهای عبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
((مُ بِ))
مثل و مانند، دارای شباهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
((مُ تَ بَ یا تِ بِ))
سرزنش کردن، پرخاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
((مَ بِ یا بَ))
جایگاه، منزلت، رتبه، درجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعابه
تصویر دعابه
((دَ عّ بِ یا بَ))
مداعبت، شوخی کردن، لاغ گفتن، شوخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
همانند، همتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معابر
تصویر معابر
گذرگاه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
Same, Alike, Similar
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
semelhante, mesmo, similar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
ähnlich, gleich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
podobny, ten sam
دیکشنری فارسی به لهستانی