جدول جو
جدول جو

معنی مظهر - جستجوی لغت در جدول جو

مظهر(پسرانه)
نماد، نشانه، محل تجلی، تجلی گاه
تصویری از مظهر
تصویر مظهر
فرهنگ نامهای ایرانی
مظهر
محل ظهور، جای آشکار شدن
تصویری از مظهر
تصویر مظهر
فرهنگ فارسی عمید
مظهر(مُ هََ)
پیدا. (دستورالاخوان چ نجفی ص 591). آشکار کرده. آشکار شده. و هویدا گشته. (ناظم الاطباء). مترادف ظاهر. (از کشاف اصطلاحات الفنون) :
در حضرت خلیفه کجا ذکر من شدی
گر نیستی مدد ز کرامات مظهرش.
خاقانی.
- های مظهر، های ملفوظ مانند های پادشاه و فربه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مظهر(مُ هَِ)
خداوند ستور برنشست. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خداوند ستور سواری. ج، مظهرون. (ناظم الاطباء). یقال بنوفلان مظهرون. (ناظم الاطباء). ای منهم ظهر. (منتهی الارب) ، شتر گرمی نیمروز رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتری که در گرمای نیمروز رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در وقت ظهیره آینده. (منتهی الارب) (آنندراج). در نیم روز آینده و در نیمروز سیرکننده. (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، آشکاراکننده و نمودار نماینده. (ناظم الاطباء) : فلیکن ان النور هوالظاهر فی حقیقه نفسه المظهر لغیره بذاته. (حکمت اشراق سهروردی ص 113). و الحرکه و الحراره کل منها مظهر للنور. (حکمت اشراق سهروردی ص 195)
لغت نامه دهخدا
مظهر(مُ ظَهَْ هََ)
قوی پشت از شتران و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مردی سخت پشت. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مظهر(مَهََ)
جای بالا رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). محل صعود و جای بالا رفتن. ج، مظاهر. (ناظم الاطباء) ، محل ظهور و جای آشکارا شدن و جایی که در آن چیزی دیده میشود و آشکارا میگردد. (ناظم الاطباء). جلوه گاه. محل ظهور. جای پیدایش. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دل وجان اهل معنی... به وجود مبارک آن معدن خلال جلال و مظهر دولت و اقبال مسرور. (المعجم چ دانشگاه ص 25).
- مظهرالعجائب، پیدایشگاه شگفتیها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مظهرخوان، خوانندۀ مظهر و اشاره است به کتاب ’مظهرالعجایب’ عطار نیشابوری:
مظهرم گویی بباید سوختن
چشم مظهرخوان بباید دوختن.
عطار.
- مظهر قنات، آنجا که آب قنات در سطح زمین عیان و جاری شود. محل پیدایش آب قنات بر روی زمین.
، در تداول، نماینده. مثل. نمایشگر. نشان دهنده. مجسم شدۀ چیزی: فلائی مظهر تقوی و پرهیزگاری است، تماشاگاه و منظر و تماشاخانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مظهر
آشکار شده، آشکار کرده، پیدا، محل ظهور
تصویری از مظهر
تصویر مظهر
فرهنگ لغت هوشیار
مظهر((مَ هَ))
محل ظهور، جای آشکار شدن، جمع مظاهر
تصویری از مظهر
تصویر مظهر
فرهنگ فارسی معین
مظهر
نمودگاه، نماد
تصویری از مظهر
تصویر مظهر
فرهنگ واژه فارسی سره
مظهر
تجلی گاه، تماشاگاه، تماشاگه، جلوه گاه، محل ظهور، منظر، تجلی، نمود، نماد، نشانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مظفر
تصویر مظفر
(پسرانه)
پیروز، غالب، موفق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مطهر
تصویر مطهر
(پسرانه)
پاک و مقدس، منزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
(پسرانه)
جلوه ها، نشانه ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
مظهرها، محل ظهورها، جاهای آشکار شدن، جمع واژۀ مظهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطهر
تصویر مطهر
پاک کننده، آنکه چیزی را پاک و تمیز کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مظفر
تصویر مظفر
ظفریافته، پیروز، فیروز، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
استاد، زبردست، حاذق، کار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطهر
تصویر مطهر
پاک شده، پاک و پاکیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزهر
تصویر مزهر
از آلات موسیقی، عود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ هََ)
از جمله شعرای سلطان یعقوب خان است و این مطلع از اوست:
ای کبوتر به پیامی چو بر یار شوی
منگر دانۀ خالش که گرفتار شوی.
و نیز:
آهوان را در دل از تیر تو جز پیکان نماند
آمدی در شهر و در صحرا یکی را جان نماند.
(مجالس النفایس ص 304)
لغت نامه دهخدا
بربت، دنبک بدینگونه آمده در برخی فرهنگ ها، چوبی که بدان زنند و نوازند چو به ک در این چامه خاقانی سخن از زخمه و زبان می رود: زخمه مطربان صلای صبوح در زبان های مزهر اندازد از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست: بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عده دیگر وجود سیم (اوتار) در این ساز محقق بوده است. زخمه مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطهر
تصویر مطهر
پاک کرده شده، پاکیزه، مقدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظهر
تصویر تظهر
نیمروز گشتن، نیمروز رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهر
تصویر منهر
چاهکن، جویکن، زن فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
استاد کار در کار خویشتن، حاذق در هر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اظهر
تصویر اظهر
روشنتر، آشکارتر، نمایانتر پشتها پشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشهر
تصویر مشهر
مشهور، معروف، شناخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصهر
تصویر مصهر
کوره بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظفر
تصویر مظفر
فیروز، مرد بمراد خود رسیده، آرزویافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظره
تصویر مظره
سنگ آتشزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
حمایت کننده و پشت به پشت دهنده جمع مظهر، محلهای ظهور و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
((هِ))
استاد و چیره دست در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اظهر
تصویر اظهر
((اَ هَ))
ظاهرتر، آشکارتر
اظهر من الشمس: بسیار آشکار، کاملاً واضح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشهر
تصویر مشهر
((مُ هَّ))
مشهور ساخته، معروف شده، واضح، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهر
تصویر ماهر
کار آزموده، چیره دست
فرهنگ واژه فارسی سره