جدول جو
جدول جو

معنی مظاظ - جستجوی لغت در جدول جو

مظاظ(ضَنْءْ)
بدی و منازعت کردن با یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) ، لازم گرفتن دشمن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مظان
تصویر مظان
مظنه ها، جاهایی که گمان وجود چیزی در آن برود، جاهای گمان بردن، نرخ و ارزش کالاها، جمع واژۀ مظنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مظال
تصویر مظال
مظله ها، چادرهای بزرگ، خیمه ها، سایه بان ها، چترها، جمع واژۀ مظله
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
دشنام آشکار، شدت مشقت، سختی جنگ. (از منتهی الارب). معاظّه. رجوع به معاظه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’ق ی ظ’، جایی که در تابستان بدانجا روند. (ناظم الاطباء). جای اقامت در تابستان. مقیظ. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ییلاق
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سخت ستیهنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لازم گیرنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ظال ل)
جمع واژۀ مظله (م ظل ل / م ظل ل ) به معنی خیمۀ بزرگ و سایبان. (آنندراج) (از محیط المحیط). رجوع به مظله شود.
- اهل مظال، رواقیون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ ظان ن)
جای گمان بردن. اگرچه این لفظ جمع است مگر گاهی به معنی واحد هم می آید چنانکه لفظ مشام. (غیاث) (آنندراج). جای گمان بردن و جای احتمال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نام دزدی معروف و از آن است، مثل: اسرق من شظاظ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
چوبک گوشۀ جوال. ج، اشظّه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). چوب گوشۀ جوال. ج، اشظه. (مهذب الاسماء). چوب گوشۀ افسار. چوب گوشۀ شکیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
همدیگر را گزیدن. (منتهی الارب). به معنی عضاض است. (از اقرب الموارد) ، با هم سختی کردن. (منتهی الارب). سخت گردیدن در جنگ: عاظّ القوم، در جنگ سخت شدند و بسختی جنگیدند. (از اقرب الموارد). معاظّه. و رجوع به معاظه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
سختی. ماندگی، درازی ملازمت، دشمنی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند بینهم کظاظ، بین ایشان عداوت است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رنجانیدن کسی را کاری و گرانبار ساختن و اندوهگین نمودن او را. کظاظه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
مصدر دیگر مکاظه. رجوع به مکاظه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ظَ)
درشتی و زشتی خوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(دَهَْ یْ)
درشت خوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فظاظه. فظظ. فظ. رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حظ. (منتهی الارب). رجوع به حظ شود
لغت نامه دهخدا
(اِذْ ذِ)
پوست باز کردن از درخت تر تا خشک گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: امظظت العود الرطب، پوست باز کردم از آن تا خشک گردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شیر خورانیدن کودک و شتر بچه را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیر دادن به کودک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سپید شدن لب زیرین اسب. (از اقرب الموارد). المظ بودن اسب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مظال
تصویر مظال
جمع مظله، سایبان ها چترها چادر ها جمع مظله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مظنه، گمان برده ها گمان رفته ها بد گمانی ها جمع مظنه: در مظان استجابت دعا مرا فراموش نکنید. یا مظان تهمت (تهم)، کسی که درباره اوگمان تهمت رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظاظ
تصویر فظاظ
درشتخوی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظان
تصویر مظان
((مَ نّ))
جمع مظنه
فرهنگ فارسی معین
مظنه ها، جای شک و گمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد