محمد بن احمد بن محمد بن خلف انصاری سعدی مدنی (671- 741 هجری قمری) مکنی به جمال الدین و معروف به مطری. عالم به حدیث و فقه و تاریخ، والی و نایب قضاء در مدینه وی تاریخی تألیف کرده به نام ’التعریف بما اسست الهجره من معالم دارالهجره’ و در سال 741 در مدینه درگذشته است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 852)
محمد بن احمد بن محمد بن خلف انصاری سعدی مدنی (671- 741 هجری قمری) مکنی به جمال الدین و معروف به مطری. عالم به حدیث و فقه و تاریخ، والی و نایب قضاء در مدینه وی تاریخی تألیف کرده به نام ’التعریف بما اسست الهجره من معالم دارالهجره’ و در سال 741 در مدینه درگذشته است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 852)
باران. (غیاث). باران و جای باران رسیده. (آنندراج). مکان مطیر، جای باران رسیده. (منتهی الارب). ممطور و یقال یوم ماطر و مطیر و ممطور، یعنی روزی که در آن باران باشد. (از اقرب الموارد). بارانی. باران دار. بارنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ابر مطیر، ابر بارانی. ابر بارنده: نیارد کنون تازگی بار تو نه خورشید رخشان نه ابر مطیر. ناصرخسرو. بیقرار است همچو آب سراب دود تیره ست همچو ابر مطیر. ناصرخسرو. قدر او چرخ بلند و رأی او شمس مضی قدر او بحر محیط وجود او ابر مطیر. سنایی. زمین ز حلم تو مایل شود به صبر صبور هوا ز طبع تو حامل شود به ابر مطیر. ابوالفرج رونی. یاد دستت میکند باد بهاری بیش از این لاجرم وامیشود هر دم دل ابر مطیر. سلمان ساوجی. ز بسکه کوه کشیده ست نم ز ابر مطیر توان کشید رگ از سنگ همچو مو ز خمیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بدون ذکر نام شاعر). - عارض مطیر، ابر مطیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از خرمی چو عرصۀ جنت کند زمین چون بگذراند از بر او عارض مطیر. سوزنی (یادداشت ایضاً). ، خجلت زده. (غیاث) (آنندراج)
باران. (غیاث). باران و جای باران رسیده. (آنندراج). مکان مطیر، جای باران رسیده. (منتهی الارب). ممطور و یقال یوم ماطر و مطیر و ممطور، یعنی روزی که در آن باران باشد. (از اقرب الموارد). بارانی. باران دار. بارنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ابر مطیر، ابر بارانی. ابر بارنده: نیارد کنون تازگی بار تو نه خورشید رخشان نه ابر مطیر. ناصرخسرو. بیقرار است همچو آب سراب دود تیره ست همچو ابر مطیر. ناصرخسرو. قدر او چرخ بلند و رأی او شمس مضی قدر او بحر محیط وجود او ابر مطیر. سنایی. زمین ز حلم تو مایل شود به صبر صبور هوا ز طبع تو حامل شود به ابر مطیر. ابوالفرج رونی. یاد دستت میکند باد بهاری بیش از این لاجرم وامیشود هر دم دل ابر مطیر. سلمان ساوجی. ز بسکه کوه کشیده ست نم ز ابر مطیر توان کشید رگ از سنگ همچو مو ز خمیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بدون ذکر نام شاعر). - عارض مطیر، ابر مطیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از خرمی چو عرصۀ جنت کند زمین چون بگذراند از بر او عارض مطیر. سوزنی (یادداشت ایضاً). ، خجلت زده. (غیاث) (آنندراج)
چوب یا چوب تر و تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). چوب و چوب تر و تازه. (ناظم الاطباء). چوب و گویند مطری (م طر را) که مقلوب این کلمه است. (از اقرب الموارد)، شکافته و شکسته و مقلوب مطری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکافته و شکسته. (از اقرب الموارد)، نوعی از چادر. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از برد. (از اقرب الموارد)، جامۀ به مرغان کرده. (مهذب الاسماء). نوعی از چادر که در آن نقش مرغان کنند. (ناظم الاطباء). مصور به تصاویر طیور. (غیاث) (آنندراج) : کشد دشت را گه بساطمدثّر دهد باغ را گاه حلّه ی مطیّر. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی، ص 150). با صورت نیکو که بیامیزد با او با جبۀ سقلاطون با شعر مطیر. ناصرخسرو. آن جفت را کز او شد قوس قزح ملون و آن طاق را کزو شد صحن فلک مطیر. خاقانی
چوب یا چوب تر و تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). چوب و چوب تر و تازه. (ناظم الاطباء). چوب و گویند مطری (م ُ طَرْ را) که مقلوب این کلمه است. (از اقرب الموارد)، شکافته و شکسته و مقلوب مطری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکافته و شکسته. (از اقرب الموارد)، نوعی از چادر. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از بُرد. (از اقرب الموارد)، جامۀ به مرغان کرده. (مهذب الاسماء). نوعی از چادر که در آن نقش مرغان کنند. (ناظم الاطباء). مصور به تصاویر طیور. (غیاث) (آنندراج) : کشد دشت را گه بساطمدثّر دهد باغ را گاه حلّه ی ْ مطیَّر. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی، ص 150). با صورت نیکو که بیامیزد با او با جبۀ سقلاطون با شعر مطیر. ناصرخسرو. آن جفت را کز او شد قوس قزح ملون و آن طاق را کزو شد صحن فلک مطیر. خاقانی
منسوب به میر، (ناظم الاطباء)، آنچه یا آن که منسوب به میر وامیر است، صفت و حالت و شغل و مقام میر، امیری، میر بودن، امیر بودن، ریاست، (یادداشت مؤلف)، امیری و سرداری، (آنندراج) : چاکری کردن اودر شرف از میری به ورنه چون چشم همه میران بر چاکر اوست، فرخی، گر می نوشد گدا به میری برسد ور روبهکی خورد به شیری برسد، (منسوب به خیام)، اینهمه میری و همه بندگی هست در این قالب گردندگی، نظامی، گفت میری دوست می دارم بسی تا همه من میر باشم نه کسی، عطار، گرچه از میری ورا آوازه ای است همچو درویشان مر او را کازه ای است، مولوی، ، سودبرنده در قمار، (ناظم الاطباء)
منسوب به میر، (ناظم الاطباء)، آنچه یا آن که منسوب به میر وامیر است، صفت و حالت و شغل و مقام میر، امیری، میر بودن، امیر بودن، ریاست، (یادداشت مؤلف)، امیری و سرداری، (آنندراج) : چاکری کردن اودر شرف از میری به ورنه چون چشم همه میران بر چاکر اوست، فرخی، گر می نوشد گدا به میری برسد ور روبهکی خورد به شیری برسد، (منسوب به خیام)، اینهمه میری و همه بندگی هست در این قالب گردندگی، نظامی، گفت میری دوست می دارم بسی تا همه من میر باشم نه کسی، عطار، گرچه از میری ورا آوازه ای است همچو درویشان مر او را کازه ای است، مولوی، ، سودبرنده در قمار، (ناظم الاطباء)
منسوب به طیر که لقب ابوالفرج محمد بن محمد بن احمد بن الطیر القصری الطیری المقری البغدادی (466-540 هجری قمری) بوده که پس از وی اخلاف او خود را به وی منسوب داشته و خویشتن را طیری خواندند. (سمعانی)
منسوب به طیر که لقب ابوالفرج محمد بن محمد بن احمد بن الطیر القصری الطیری المقری البغدادی (466-540 هجری قمری) بوده که پس از وی اخلاف او خود را به وی منسوب داشته و خویشتن را طیری خواندند. (سمعانی)
دهی است به اصفهان. طیرانی منسوب به وی. (منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان حرف آخر این کلمه را بصورت الف ضبط کرده نه بصورت یاء چنانکه گذشت. رجوع به طیرا شود
دهی است به اصفهان. طیرانی منسوب به وی. (منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان حرف آخر این کلمه را بصورت الف ضبط کرده نه بصورت یاء چنانکه گذشت. رجوع به طیرا شود
مرتضی، فرزند مرحوم حاج شیخ محمد حسین فریمانی (1299 ه. ش. - 1358 ه. ش.). در مشهد متولد شد و مقدمات عربی را بدانجا فراگرفت، سپس به قم رفت و در آنجا فقه و فلسفه آموخت، سپس به تدریس پرداخت و مدرسی مشهور گردید. در سال 1331 به تهران آمد و در دانشکدۀ الهیات معلم و دانشیار، و سپس استاد و سرانجام مدیر گروه فلسفه و حکمت اسلامی گردید. شب چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت ماه 1358 به تیر غم آفرینی به ابدیت رسید. مطهری. استادی فاضل و فلسفه دانی متبحر بود. از وی کتابها و مقاله ها و سخنرانی های فراوان به طبع رسیده است. او راست: مقدمه و تعلیقات بر اصول فلسفه و روش رئالیسم تألیف علامه محمد حسین طباطبائی. علل گرایش به مادیگری. خدمات متقابل اسلام و ایران. انسان و سرنوشت. و تعدادی کتاب و مقالات دیگر
مرتضی، فرزند مرحوم حاج شیخ محمد حسین فریمانی (1299 هَ. ش. - 1358 هَ. ش.). در مشهد متولد شد و مقدمات عربی را بدانجا فراگرفت، سپس به قم رفت و در آنجا فقه و فلسفه آموخت، سپس به تدریس پرداخت و مدرسی مشهور گردید. در سال 1331 به تهران آمد و در دانشکدۀ الهیات معلم و دانشیار، و سپس استاد و سرانجام مدیر گروه فلسفه و حکمت اسلامی گردید. شب چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت ماه 1358 به تیر غم آفرینی به ابدیت رسید. مطهری. استادی فاضل و فلسفه دانی متبحر بود. از وی کتابها و مقاله ها و سخنرانی های فراوان به طبع رسیده است. او راست: مقدمه و تعلیقات بر اصول فلسفه و روش رئالیسم تألیف علامه محمد حسین طباطبائی. علل گرایش به مادیگری. خدمات متقابل اسلام و ایران. انسان و سرنوشت. و تعدادی کتاب و مقالات دیگر
دهی است از دهستان تراکمۀ بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یک هزارپانصدگزی شمال فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و تنباکو می باشد. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان تراکمۀ بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یک هزارپانصدگزی شمال فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و تنباکو می باشد. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
وی یکی از شعرای باستان است که هزل و هجا می گفته و قصیدۀ هجائیۀ شعرا را که قریعالدهر کرده بود، جواب گفته و پاره ای از اشعار او در لغت نامۀ اسدی بشاهد آمده و این اشعار از سوزنی درباره اوست: من آن کسم که چو کردم بهجو گفتن رای هزار منجیک از پیش من کم آرد پای خجسته، خواجه نجیبی، خطیری و طیان قریع و عمعق و حکاک قرد یافه درای اگر بعهد منندی و در زمانۀ من مراستی ز میانشان همه برآی و درای. سوزنی (دیوان ص 93)
وی یکی از شعرای باستان است که هزل و هجا می گفته و قصیدۀ هجائیۀ شعرا را که قریعالدهر کرده بود، جواب گفته و پاره ای از اشعار او در لغت نامۀ اسدی بشاهد آمده و این اشعار از سوزنی درباره اوست: من آن کسم که چو کردم بهجو گفتن رای هزار منجیک از پیش من کم آرد پای خجسته، خواجه نجیبی، خطیری و طیان قریع و عمعق و حکاک قرد یافه درای اگر بعهد منندی و در زمانۀ من مراستی ز میانشان همه برآی و درای. سوزنی (دیوان ص 93)
ابن محمد بن ابی بکر مطیری. فقیه و از علمای بنی مطیر بود. وی در سال 1084 ه. ق. در زیدیه از شهرهای یمن درگذشت. او راست: مختصر التلخیص. (از الاعلام زرکلی از خلاصهالاثر ج 3 ص 193)
ابن محمد بن ابی بکر مطیری. فقیه و از علمای بنی مطیر بود. وی در سال 1084 هَ. ق. در زیدیه از شهرهای یمن درگذشت. او راست: مختصر التلخیص. (از الاعلام زرکلی از خلاصهالاثر ج 3 ص 193)
بار اندار، بارنده، بارانی پرنده نگار: پارچه چادر جامه بارنده بارانی: بنانش ابر مطیر و سخاش مهر منیر بیانش سحر حلال و سخنش فصل خطاب. (عثمان مختاری) نوعی چادر که در آن تصویر صیور (پرندگان) باشد، نوعی پارچه برد (که ظاهرا بنقش طیور منقوش بود) : از انواع فواکه و الوان ریاحین زمین چون دیبای مشجر و هوا چون حله زیبای مطیر
بار اندار، بارنده، بارانی پرنده نگار: پارچه چادر جامه بارنده بارانی: بنانش ابر مطیر و سخاش مهر منیر بیانش سحر حلال و سخنش فصل خطاب. (عثمان مختاری) نوعی چادر که در آن تصویر صیور (پرندگان) باشد، نوعی پارچه برد (که ظاهرا بنقش طیور منقوش بود) : از انواع فواکه و الوان ریاحین زمین چون دیبای مشجر و هوا چون حله زیبای مطیر