جدول جو
جدول جو

معنی مطمح - جستجوی لغت در جدول جو

مطمح
نگر گاه دید گاه جای نظر افکندن نظر گاه محل نظر، نظرگاه بلند منظور دور و خطیر: ... و بمدت و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید، جمع مطامح
فرهنگ لغت هوشیار
مطمح
((مَ مَ))
منظر، جای تماشا
تصویری از مطمح
تصویر مطمح
فرهنگ فارسی معین
مطمح
جای نظر انداختن، نظرگاه، جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود
تصویری از مطمح
تصویر مطمح
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطمع
تصویر مطمع
چیزی که به آن طمع کنند، آنچه مورد طمع و رغبت واقع شود، مورد حرص و آز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرح
تصویر مطرح
طرح شده، موردبحث قرار گرفته، محل طرح کردن، محل انداختن، جای افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدمح
تصویر مدمح
فرود آورنده، سر برگرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
جای و مقام و محل، جای نهادن چیزی و جای طرح، جایگاه، قرارگاه خاصه، جائی که حیوانات در آن بسر برند جای افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطامح
تصویر مطامح
جمع مطمح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطمع
تصویر مطمع
چیزی که به آن طمع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطرح
تصویر مطرح
((مَ رَ))
جای طرح کردن، جای افکندن، جمع مطارح، مورد بحث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطمع
تصویر مطمع
((مَ مَ))
هرچیز که در آن طمع کنند، جمع مطامع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطمع
تصویر مطمع
آن که دیگری را به طمع می افکند، آزمند گرداننده، دارای طمع
فرهنگ فارسی معین
برون شدن بی پروانه شوی، بلند نگری، چشم چرانی: زن، جست و جو در دور دست، خود بینی منی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطمح نظر
تصویر مطمح نظر
نگر گاه
فرهنگ لغت هوشیار