جای بلند داشتن نظر. (غیاث) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جای برافراختن نگاه. (ناظم الاطباء). نظرگاه بلند:... و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 311) ، نظرگاه. محل نظاره. محل توجه: جاه او به سبب این احتساب و مبالغت در این باب زیادت گشت و مطمح رجال و مطمع آمال شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 399). از سرای عمارت تا حظیرۀ مسجد راهی ترتیب دادند که از مطمح ابصار و موقف انظار پوشیده بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). - مطمح نظر، هر چیز که به دقت در وی بنگرند. (ناظم الاطباء). مورد نظر و توجه. آن که نظر را به سوی خود کشد: مرآن پادشاهزاده را که مطمح نظر او بود خبر کردند. (گلستان). یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح نظرش جای خطرناک و مظنۀ هلاک. (گلستان). ، جای نشانۀ تیراندازان، منظر و جای تماشا و جای نمایش و نمایشگاه، هر چیز دیدنی. (ناظم الاطباء). مجازاً به معنی جای طمع. (غیاث) (آنندراج) ، جای افتادن. (غیاث) (آنندراج)