جدول جو
جدول جو

معنی مطامنه - جستجوی لغت در جدول جو

مطامنه
(ضَ عَ)
پشت را پست و برابر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آپامنه
تصویر آپامنه
(دخترانه)
نام دختر یکی از فرماندهان ایرانی در زمان سلوکیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجامله
تصویر مجامله
چرب زبانی و خوشامدگویی، با کسی نیکویی و خوش رفتاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن، چرب زبانی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
گرو گذاشتن، شرط بستن، شرط بندی در مسابقۀ اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مِ نَ / نِ)
جمع واژۀ ارمنی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
طمأنه. رجوع به طمأنه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
به یمن آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به یمن شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، سوی راست گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سوی دست راست شدن. (یادداشت مؤلف) ، سوی دست راست بردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسی را سوی دست راست ببردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
موافق و برابر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کندن و گود کردن. قولهم طابن هذه الحفیره طأمنهاو طأطأها، گود کرد زمین را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به زمان معاملت کردن. (تاج المصادر بیهقی). به روزگار معامله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
با کسی نیزه زدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : این معاتبات به مطاعنات و مضاربات رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 192). رجوع به طعان شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
بها کردن. (منتهی الارب). بها کردن وقیمت کردن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مِ نَ)
هشت ملوکند از حمیر که خود را از جهت فرق ثمانیه مثامنه گفتند. (منتهی الارب). نام هشت نفر از پادشاهان حمیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به لباب الانساب ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
جمع ارمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
شرط بستن
فرهنگ لغت هوشیار
مداهنه و مداهنت در فارسی: دروغسازی، چربزبانی لابه دم لابه نکنم دم لابه بر در کس - پیش تو کنم اگر کنم بس (خاقانی تحفه العراقین)، دو رویی، سستی کردن اظهار کردن چیزی بر خلاف باطن، چرب زبانی کردن، دو رویی، چرب زبانی تملق: ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراماه
تصویر مراماه
مرامات در فارسی: تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
مخامره و مخامرت در فارسی در آمیزی نزدیکی آمیختن باهم نزدیک شدن با یکدیگر مخالطت کردن، آمیزش نزدیکی مخالطت
فرهنگ لغت هوشیار
محامات در فارسی کرانجیگری (طرفداری) پشتیوانی داتگویی داد گزاری (وکالت دادگستری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافنه
تصویر مثافنه
مثافنت در فارسی همزانو نشستن، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
فرهنگ لغت هوشیار
مجامله و مجاملت در فارسی نیکویی کردن، خوش سودایی (سودا معامله)، چربزبانی چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابنه
تصویر مطابنه
جور در آمدن برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
متامله در فارسی مونث متامل: درنگ کننده، فرجام اندیش مونث متامل جمع متاملات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضمنه
تصویر متضمنه
مونث متضمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجامله
تصویر مجامله
((مُ مِ لِ))
چرب زبانی، جمله پردازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباینه
تصویر مباینه
((مُ یِ نَ یا نِ))
جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
((مُ هِ نَ یا نِ))
خدعه کردن، دورویی کردن، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
((مُ هِ نِ))
گرو گذاری، شرط بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مؤامره
تصویر مؤامره
((مُ مَ رَ))
مشورت کردن، رأی زدن، مشورت، رایزنی، تحقیق، مطالعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
ارمنیان
فرهنگ واژه فارسی سره