جدول جو
جدول جو

معنی مطابقه - جستجوی لغت در جدول جو

مطابقه
متضاد، چیزی که با دیگری مخالف باشد، ضد یکدیگر، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلمات ضد یکدیگر در نظم یا نثر، تضاد، مطابقه، طباق، مقابل مترادف، در علوم ادبی ویژگی دو کلمۀ مخالف هم مانند سیاه و سفید، سرد و گرم، بلند و کوتاه، شیرین و تلخ، پاک و نا پاک و بیش و کم
تصویری از مطابقه
تصویر مطابقه
فرهنگ فارسی عمید
مطابقه
مطابقه و مطابقت در فارسی: ساچش بتایش، برابر کردن، چفسانیدن، مرو سیدن، یگانستن با هم ساختن، رو با رویی اتفاق کردن متحد شدن، مقابل کردن چیزی است بمثل آن، اتفاق اتحاد، مقابله
فرهنگ لغت هوشیار
مطابقه
((مُ بِ قِ))
برابر کردن، با هم برابر کردن دو چیز، مطابقت
تصویری از مطابقه
تصویر مطابقه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسابقه
تصویر مسابقه
هماورد، پیکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطابقت
تصویر مطابقت
همپوشی، هم خوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطابقت
تصویر مطابقت
برابر کردن دو چیز با هم، برابر بودن، سازگار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسابقه
تصویر مسابقه
با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن در آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابنه
تصویر مطابنه
جور در آمدن برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابقت
تصویر مطابقت
برابری با هم و مشابهت و مقابله و مناسبت و یکسانی و موافقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسابقه
تصویر مسابقه
((مُ بَ قَ یا قِ))
بر یکدیگر پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطابقت
تصویر مطابقت
((مُ بِ قَ))
برابر کردن، با هم برابر کردن دو چیز، مطابقه
فرهنگ فارسی معین
عمل چند تن یا چند گروه برای پیشی گرفتن بر یکدیگر در ورزش یا فعالیت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
برابر، همپوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
برابر، یکنواخت، یکسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطبقه
تصویر مطبقه
تب شدیدی که یک روز به طور مداوم ادامه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طابقه
تصویر طابقه
تنباکو
فرهنگ لغت هوشیار
مطبقه در فارسی تب خونی، رشک دامنه (حصبه) مونث مطبق. مونث مطبق. یاتب (حمی) مطبقه. تب دموی لازم است و بر دو نوع است: یکی آنکه از عفونت خون در عروق و خارج آنها پدید آید و دیگری بغیر عفونت خون را گرم کند و بغلیان آرد توضیح بعضی آن را حصبه دانسته اند. براون در ترجمه چهارمقاله نظامی (مقاله چهارم: طب) مطبقه را به اینفلماتوری فور ترجمه کرده و در حاشیه گوید: شاید بتوان آنرا به رمیتنت یا کانتینوس ترجمه کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
موافق، یکسان و مثل و مانند و برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابق
تصویر مطابق
((مُ بِ))
موافق، برابر
فرهنگ فارسی معین
соответствующий
دیکشنری فارسی به روسی
відповідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
अनुपालक
دیکشنری فارسی به هندی
সামঞ্জস্যপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی