جدول جو
جدول جو

معنی مطبقه

مطبقه
تب شدیدی که یک روز به طور مداوم ادامه دارد
تصویری از مطبقه
تصویر مطبقه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مطبقه

مطبقه

مطبقه
مطبقه در فارسی تب خونی، رشک دامنه (حصبه) مونث مطبق. مونث مطبق. یاتب (حمی) مطبقه. تب دموی لازم است و بر دو نوع است: یکی آنکه از عفونت خون در عروق و خارج آنها پدید آید و دیگری بغیر عفونت خون را گرم کند و بغلیان آرد توضیح بعضی آن را حصبه دانسته اند. براون در ترجمه چهارمقاله نظامی (مقاله چهارم: طب) مطبقه را به اینفلماتوری فور ترجمه کرده و در حاشیه گوید: شاید بتوان آنرا به رمیتنت یا کانتینوس ترجمه کرد
فرهنگ لغت هوشیار

مطبقه

مطبقه
سحابه مطبقه، ابر که باران آن همه جا رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ابری که همه آسمان بپوشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مطبقه

مطبقه
تب دایم که در شبانه روز پیوسته باشد و خنک نگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

مطبقه

مطبقه
حمی مطبقه، تب درگیرندۀ تمام اندام و تب که شبانروز خنک نگردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تب دائم که شبانه روز قطع نگردد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). تب که نبرد و دموی است و چشم و گوش و صورت سرخ باشد و با آن قلق و اضطراب بود. تب پیوسته و مدام مقابل نوبه. گویا امروز تیفوئید را به این نام میخوانند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سنه مطبقه، سال شدید. (از اقرب الموارد) ، الحروف المطبقه، صاد و ضاد و طاء و ظاء. (اقرب الموارد) : حروف مطبقه چهار است و عبارتند از صاد و ضاد و طاء و ظاء. (از محیط المحیط). و رجوع به مُطبَق شود
لغت نامه دهخدا

مطابقه

مطابقه
متضاد، چیزی که با دیگری مخالف باشد، ضد یکدیگر، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلمات ضد یکدیگر در نظم یا نثر، تضاد، مطابقه، طباق، مقابلِ مترادف، در علوم ادبی وِیژگی دو کلمۀ مخالف هم مانندِ سیاه و سفید، سرد و گرم، بلند و کوتاه، شیرین و تلخ، پاک و نا پاک و بیش و کم
مطابقه
فرهنگ فارسی عمید

مطلقه

مطلقه
ویژگی زنی که شوهرش او را طلاق داده باشد، طلاق داده شده
مطلقه
فرهنگ فارسی عمید