ترش و زبان گز گردیدن شیر و سخت سپیدگشتن: مضر اللبن مضراً و مضراً و مضوراً، ترش و زبان گز گردید شیر و سخت سپید گشت، و همچنین است مضرالنبید. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
ترش و زبان گز گردیدن شیر و سخت سپیدگشتن: مضر اللبن مَضْراً و مَضَراً و مُضوراً، ترش و زبان گز گردید شیر و سخت سپید گشت، و همچنین است مضرالنبید. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
شیر ترش زبان گز و سخت سپید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ذهب دمه خضراً مضراً، ای هدراً. (منتهی الارب). به رایگان رفت خون او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خذه خضراً مضراً، یعنی بگیر آن را تر و تازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در هر دو از اتباع است. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
شیر ترش زبان گز و سخت سپید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ذهب دمه خَضِراً مَضِراً، ای هدراً. (منتهی الارب). به رایگان رفت خون او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خذه خَضِراً مَضِراً، یعنی بگیر آن را تر و تازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در هر دو از اتباع است. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
قبیله ای از عرب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اجداد رسول اکرم از این قبیله اند. (از تاریخ گزیده ص 126 و 132). عدنانیها به دو شاخه منقسم می شوند به نام دو پسر عدنان: ’عک’ و ’معد’... معدی ها قبائل بسیار پیدا کرده اند و دو شعبه شدند: ’نزار’ و ’قنص’ که اکثریت با نزار است و یکی از پنج فرع معروف این شعبه مضر است. (از تاریخ اسلام چ 1 دانشگاه ص 32) : فقال له النعمان انت اعز العرب قبیله. قال العز و العدد من العرب فی معد، ثم فی نزار، ثم فی مضر... (عقدالفرید ج 6 ص 178). چو تیز گشت به حمله عنان شاه عجم نماند یک تن از آن قوم چون ربیع و مضر. عنصری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوهر تیغش هندی تن و چینی سلب است هند با چین چو یمن با مضر آمیخته اند. خاقانی. آنک آن یوسف احمدخوی من در چه و غار زیور فخر و فر، از مصر و مضر بگشائید. خاقانی. و رجوع به عقدالفرید و تاریخ بخارا و اخبار دولت سلجوقی و الاوراق و تاریخ گزیده ص 126، 129، 132 شود
قبیله ای از عرب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اجداد رسول اکرم از این قبیله اند. (از تاریخ گزیده ص 126 و 132). عدنانیها به دو شاخه منقسم می شوند به نام دو پسر عدنان: ’عک’ و ’معد’... معدی ها قبائل بسیار پیدا کرده اند و دو شعبه شدند: ’نزار’ و ’قنص’ که اکثریت با نزار است و یکی از پنج فرع معروف این شعبه مضر است. (از تاریخ اسلام چ 1 دانشگاه ص 32) : فقال له النعمان انت اعز العرب قبیله. قال العز و العدد من العرب فی معد، ثم فی نزار، ثم فی مضر... (عقدالفرید ج 6 ص 178). چو تیز گشت به حمله عنان شاه عجم نماند یک تن از آن قوم چون ربیع و مضر. عنصری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوهر تیغش هندی تن و چینی سلب است هند با چین چو یمن با مضر آمیخته اند. خاقانی. آنک آن یوسف احمدخوی من در چه و غار زیور فخر و فر، از مصر و مضر بگشائید. خاقانی. و رجوع به عقدالفرید و تاریخ بخارا و اخبار دولت سلجوقی و الاوراق و تاریخ گزیده ص 126، 129، 132 شود
زیان کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ضرر رساننده. زیان رساننده. گزندرساننده و زیان کار. (ناظم الاطباء) : و این مهلت به انواع مضر همی بود. چه از همه قوی تر اخراجات خزینه بود. (چهارمقالۀ نظامی ص 41). که در این زندان بماند مستمر یاوه تاز و طبل خوار است و مضر. (فرهنگ لغات مثنوی ج 7 ص 373). این حیات از وی برید و شد مضر و آن حیات از نفخ حق شد مستمر. مولوی (مثنوی چ خاور ص 375). مرا در کام دنیاوی مضر چون زهر مار آمد زبهر زهر هر ساعت مرو در کام اژدرها. جمال الدین سلمان (از آنندراج). ، رجل مضر، مرد با دو زن و زن بابنانج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). مرد با دو زن و زن بابنانج یعنی زنی که شوهرش زن دیگر دارد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مضره شود، نزدیک شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آن که بسیار مال درآیدش هر روز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). آنکه هر روز مداخل و درآمد بسیار داشته باشد. (ناظم الاطباء)
زیان کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ضرر رساننده. زیان رساننده. گزندرساننده و زیان کار. (ناظم الاطباء) : و این مهلت به انواع مضر همی بود. چه از همه قوی تر اخراجات خزینه بود. (چهارمقالۀ نظامی ص 41). که در این زندان بماند مستمر یاوه تاز و طبل خوار است و مضر. (فرهنگ لغات مثنوی ج 7 ص 373). این حیات از وی برید و شد مضر و آن حیات از نفخ حق شد مستمر. مولوی (مثنوی چ خاور ص 375). مرا در کام دنیاوی مضر چون زهر مار آمد زبهر زهر هر ساعت مرو در کام اژدرها. جمال الدین سلمان (از آنندراج). ، رجل مضر، مرد با دو زن و زن بابنانج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). مرد با دو زن و زن بابنانج یعنی زنی که شوهرش زن دیگر دارد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مضره شود، نزدیک شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آن که بسیار مال درآیدش هر روز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). آنکه هر روز مداخل و درآمد بسیار داشته باشد. (ناظم الاطباء)