جدول جو
جدول جو

معنی مضارحه - جستجوی لغت در جدول جو

مضارحه
(ضَ غَ مَ)
همدیگر را دشنام دادن، تیر انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، قریب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نزدیک شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ضراح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبارکه
تصویر مبارکه
(دخترانه)
مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
معامله ای که در آن سرمایه ای برای تجارت در اختیار دیگری قرار می دهند و سود آن را طبق توافق قبلی تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطارحه
تصویر مطارحه
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ یَ)
یکدیگر را کتک زدن، تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهره ای از سود مر وی را باشد.
- مضاربه کار، سوداگری که مایه ندارد و از مال دیگری سوداگری می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضُ رُوو)
از ’ض رر’، یکدیگر را گزند رسانیدن. (زوزنی). یکدیگر گزند کردن. (تاج المصادر بیهقی). گزند رسانیدن یکدیگر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گزند و زیان رسانیدن یکدیگر را. (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر خلاف کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خلاف کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزاع و خلاف کردن. (آنندراج) ، بمعنی مضایقه. (زوزنی). با کسی تنگ فراگرفتن کار. (تاج المصادر بیهقی) ، جمع کردن میان دو یا سه زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
از ’م ض ر’، مضارهاللبن، آنچه روان باشد از شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : مضاره اللبن یا مضار اللبن، آنچه که از شیر در موقع ترش شدن و صاف شدن روان گردد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مضر شود
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
روباروی شدن و مقابله نمودن. قراح. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مواجهه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ وَ)
رویاروی همدیگر را دشنام دادن و بد گفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
با کسی شمشیر زدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). به شمشیر زدن یکدیگر را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را با شمشیر زدن. (ناظم الاطباء) ، غلبه کردن در نبرد: ضاربه فضربه، نبرد کرد او را در ضرب پس غالب آمد او را در آن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غلبه فی الضرب. (اقرب الموارد) ، انبازی کردن دو کس در مال و تن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تجارت نمودن از مال غیر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهرۀ معینی از سود، مر وی را باشد. (از ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) عقدی است بین دو طرف که بر مالی از کسی و عملی از دیگری. و در آغاز این عمل را ایداع گویند و هنگام عمل یعنی وقتی که مضارب در رأس المال تصرفی کرد توکیل خوانند و زمانی که سود حاصل شد و تحقق یافت شرکت نامند و غصب باشد اگر مخالف آنچه ذکر شده باشد. و بضاعت است اگر تمامی سود شرط شده باشد به صاحب مال برسد و قرض خواهد بود درصورتی که تمامی سود مضارب را باشد. اجراء صیغۀ مضاربه بدین نحو است که صاحب مال بگوید: من این مبلغ را به اختیار تو نهادم بعنوان مضاربه یا معامله بر اینکه از سود آن تو را حصۀ معلوم از قبیل نصف یا ثلث باشد. و مضارب بگوید قبول کردم و قید سود احتراز از مزارعه است که در آن حال بذر صاحب زمین راست و حاصل زراعت را در عرف به لفظ ’خارج’ نام برند نه به لفظ ’ربح’ و نیز احتراز از شرکت در رأس المال است لاغیر. چه آن شرطی است که برای مضاربه موجب فساد است و قید بمالی از کسی و عملی از دیگری برای اکتفاء به اقل است... (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 873). که شخصی مالی را به دیگری بدهد که با آن تجارت کند بدین معنی که سود حاصل میان آن دو مشترک باشد وخسارت به عهدۀ صاحب مال و مضاربه مشتق از ضرب بمعنی مضروب است زیرا تجارت اغلب نیاز به مسافرت دارد، مضاربه را قراضی نیز گویند و بالجمله نزد فقها عقدی است بین دو نفر که یکی ضمانت کند بدیگری مالی دهد که با آن تجارت کند به سهم شایع معلومی از سود مانند نصف یا ثلث و مضارب در حکم وکیل است و باید مطابق قرارصاحب مال عمل کند و رأس المال باید از نقدین مسکوک یا پول رایج باشد و معین و حاضر باشد نه دین، و سهم مضارب یعنی عامل معین باشد و عقدی است جائز از طرفین. و اگر مال المضاربه دین یا نامعلوم و یا سهم مضارب نامعلوم باشد عقد باطل است. (از فرهنگ علوم تألیف سجادی). و رجوع به قراض و کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
با چیزی مانیدن. (زوزنی). با کسی مانیدن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر مانا و برابر گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانا و برابرگردیدن با چیزی و مشابه وی شدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ عَ / عِ)
مضارعه. رجوع به مضارعه و مضارعت شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ طَ)
مسئله بر یکدیگر افکندن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی سخن فااوگندن. (زوزنی). با کسی سخن گفتن. (غیاث) (آنندراج). مطارحهالکلام، با هم سخن درافکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مشورت نمودن. (از غیاث) (آنندراج) : بر من پوشیده نیست که پدرم هر چه بکردی و رای زدی چون همگان بگفته بودندی و بازگشته با تو مطارحه کردی که رای تو روشن تر است و شفقت تو دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454) ، خوش آمد گفتن. (از غیاث) (از آنندراج) ، اصطلاحی است در علم نجوم: و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و... و مقارنه و مطارحه و تثلیث و تربیع و تسدیس بنوشت. (سندبادنامه ص 64). رجوع به ترکبیهای مطارح شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
رویاروی دشنام دادن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). صراح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیدا و آشکار کردن چیزی را که در دل است. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به صراح شود، با کسی کاری کردن روی با روی. (تاج المصادر بیهقی). با کسی رویاروی کاری کردن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ بَ)
خسته کردن یکدیگر را. (آنندراج). همدیگر را زخم زدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ طَ)
همدیگر جنگ کردن، و دشمنی نمودن. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ضراس شود
لغت نامه دهخدا
جمع خضرمی، ایرانیان شامی گروهی از ایرانیان که در نخستین سده های اسلام به شام رفته و آن جا ماندگار شدند
فرهنگ لغت هوشیار
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارزه
تصویر مبارزه
نبرد کردن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارقه
تصویر محارقه
از پهلو گادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارفه
تصویر محارفه
پاداش دادن به بدی
فرهنگ لغت هوشیار
مطارحه و مطارحت در فارسی: پاسخگویی، سگالش رایزنی مناظره کردن با کسی و جواب گفتن، مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاره
تصویر مضاره
در فارسی: زیان رساندن گزند رساندن گزند رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
با سرمایه کسی تجارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مضارعه و مضارعت در فارسی مانایی برابری، جناس خط، شرکت مالک بازارع است در تقسیم حاصل. روش مزبور عبارتست از در نظر گرفتن پنج عامل جهت به ثمر رسانیدن حاصل و آن پنج عبارتند از: زمین آب شخم کار گاو در زمینهایی که با آب دستی مشروب شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاره
تصویر مضاره
((مُ رَّ یا رُِ))
گزند رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
((مُ رَ بَ یا رِ بِ))
با یکدیگر زد و خورد کردن، نوعی وام که تاجر برای انجام معاملات از بانک می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبارزه
تصویر مبارزه
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متارکه
تصویر متارکه
جدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تجارت و معامله اشتراکی با سرمایه یکی ازطرفین قرارداد، زدوخورد کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد