- مضار
- مضرّت ها، ضررها، زیانها، گزندها، جمع واژۀ مضرّت
معنی مضار - جستجوی لغت در جدول جو
- مضار
- جمع مضره، زیان ها، فرشیو ها، گزندها
- مضار ((مَ رّ))
- جمع مضرت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زمان کنونی
در دستور زبان فعلی که به زمان حال یا آینده دلالت کند
در علم عروض بحری بر وزن مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن
در علم عروض بحری بر وزن مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن
در فارسی: زیان رساندن گزند رساندن گزند رسانیدن
شریک و شبیه و مانند شونده
جنگجو
مضرب در علم ریاضیات
مضرب ها، خیمه ها، جمع واژۀ مضرب
مضرب ها، خیمه ها، جمع واژۀ مضرب
کنترل
نیرنگ باز، فریبا
حاضران، حاضرین
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
میدان، کنایه از عرصه
لاغر، کم گوشت، اسب لاغرمیان
مالی که امید به وصول آن نباشد، وام و وعده ای که به آن امید نتوان داشت، وام بی مدت، پنهان، نهان، مال پنهان
بیچاره، ناچار، گرفتار، تنگدست
جای زیارت، زیارتگاه، گور، آرامگاه
قومی از مردم مجارستان، از مردم این قوم، مربوط به مجار مثلاً سرزمین های مجار
مبرت ها، عطایا، بخششها، جمع واژۀ مبرت
بسیار مکر کننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده
طرف شور و مشورت، اشاره شده، آنچه به آن اشاره شده
پوشیده و پنهان، نهان داشته، در ضمیر نگه داشته شده
رودۀ گوسفند که آن را از گوشت قیمه کرده و برنج پر می کردند و می پختند
حاضرها، مقابل غایب ها، کسانی که در جایی حضور دارند، آماده ها، مهیاها، موجودها، شهرنشین ها، جمع واژۀ حاضر
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغاره، دهار
مناره ها، جاهای نور، جاهای روشنایی، سازه هایی بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته ها، جمع واژۀ مناره
مال پنهان
گل خوشبوی گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم، مهره سبز چشم پنام، آوند سفالین
جمع مبره، بخشش ها چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت
پارسی است مهار گونه ای شسن (صدف) نازک که از آن مروارید نیز بیرون آید نوعی صدف کوچک نازک که غالبا مروارید از آن بیرون آید