راووق. مصفاه. مبزل. مبزله. صافی. پالونه. پالاون. ج، مصافی. (یادداشت مؤلف). آنچه به آن چیزی صاف کنند و بپالایند. (غیاث). و رجوع به مصافاه و پالونه شود، کفگیر، (اصطلاح پزشکی) عظم مصفات، آن را غربالی نیز گویند و آن عظمی است فرد متساوی القسمه در وسط قاعده جمجمه در فوق تجاویف انف و مابین دو خانه چشم واقع و برای آن دو جزء معین است، جزء وسطی و جزئین طرفین. جزء وسطی، حاصل شده است از دو زبانۀ استخوانی بزرگ که با یکدیگر عموداً تقاطع نموده اند. یکی از آنها که به استقامت قامت واقع است در آن دیده می شود. اولاً دو قسمت فوقانی زایدۀ مثلث و ضخیمی معروف به زایدۀ تاج خروسی است. ثانیاً در قسمت تحتانی تیغۀ استخوانی بسیار دراز و نازکی است که به تیغۀ عمومی عظم مصفات موسوم است و این تیغه از قدام با زایدۀ شوکی استخوان جبهه و استخوانهای مخصوص بینی و از پشت باوتد و از زیر و پشت باقصبۀ بینی اتصال دارد و دیگری زبانۀ افقی است که با زبانۀ عمودی در موضع اتصال به زایدۀ تاج خروسی تقاطع نموده و قطعۀ غربالی استخوان مصفات از آن حاصل می شود و اجزای طرفی مصفات در دو کنار آن واقعند و در این موضع سوراخهای بسیاری است که رشته های عصب شامه و شعب شرائین مصفاتی از آن می گذرند و در همینجا درهر دو طرف زایدۀ تاج خروسی شکافی است موسوم به شکاف مصفاتی که رشتۀ مصفاتی عصب چشمی و شعبه ای از شریان مصفاتی قدامی از آن عبور می نمایند. جزئین طرفین نزدیک مکعبند و مابین تجاویف بینی و خانه چشم واقع و به واسطۀ صفحۀ غربالی مصفات به یکدیگر متصلند و درهر یک از آنها شش سطح دیده می شود. (از جواهر التشریح میرزا علی صص 49-50). و رجوع به بحر الجواهر شود
راووق. مصفاه. مبزل. مبزله. صافی. پالونه. پالاون. ج، مصافی. (یادداشت مؤلف). آنچه به آن چیزی صاف کنند و بپالایند. (غیاث). و رجوع به مصافاه و پالونه شود، کفگیر، (اصطلاح پزشکی) عظم مصفات، آن را غربالی نیز گویند و آن عظمی است فرد متساوی القسمه در وسط قاعده جمجمه در فوق تجاویف انف و مابین دو خانه چشم واقع و برای آن دو جزء معین است، جزء وسطی و جزئین طرفین. جزء وسطی، حاصل شده است از دو زبانۀ استخوانی بزرگ که با یکدیگر عموداً تقاطع نموده اند. یکی از آنها که به استقامت قامت واقع است در آن دیده می شود. اولاً دو قسمت فوقانی زایدۀ مثلث و ضخیمی معروف به زایدۀ تاج خروسی است. ثانیاً در قسمت تحتانی تیغۀ استخوانی بسیار دراز و نازکی است که به تیغۀ عمومی عظم مصفات موسوم است و این تیغه از قدام با زایدۀ شوکی استخوان جبهه و استخوانهای مخصوص بینی و از پشت باوتد و از زیر و پشت باقصبۀ بینی اتصال دارد و دیگری زبانۀ افقی است که با زبانۀ عمودی در موضع اتصال به زایدۀ تاج خروسی تقاطع نموده و قطعۀ غربالی استخوان مصفات از آن حاصل می شود و اجزای طرفی مصفات در دو کنار آن واقعند و در این موضع سوراخهای بسیاری است که رشته های عصب شامه و شعب شرائین مصفاتی از آن می گذرند و در همینجا درهر دو طرف زایدۀ تاج خروسی شکافی است موسوم به شکاف مصفاتی که رشتۀ مصفاتی عصب چشمی و شعبه ای از شریان مصفاتی قدامی از آن عبور می نمایند. جزئین طرفین نزدیک مکعبند و مابین تجاویف بینی و خانه چشم واقع و به واسطۀ صفحۀ غربالی مصفات به یکدیگر متصلند و درهر یک از آنها شش سطح دیده می شود. (از جواهر التشریح میرزا علی صص 49-50). و رجوع به بحر الجواهر شود
کارهای مباح و مشروع و روا. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مباح. رجوع به مباح شود، (اصطلاح حقوقی) و آن اموالی است که ملک اشخاص نباشد. اموالی است که بعنوان مالکیت در اختیار هیچ مقامی نباشد. (فرهنگ حقوقی دکتر جعفری لنگرودی). مباحات اموالی را گویند که مالک ندارد و هرکس میتواند طبق مقررات مربوطه به هر قسم آنها را تملک کند و همچنین طبق مادۀ 92 قانون مدنی ایران که میگوید ’هرکسی میتواند با رعایت قوانین و نظامات راجعه به هریک از مباحات از آنها استفاده نماید’. (از حقوق مدنی ایران تألیف دکتر امامی ص 71)
کارهای مباح و مشروع و روا. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مباح. رجوع به مباح شود، (اصطلاح حقوقی) و آن اموالی است که ملک اشخاص نباشد. اموالی است که بعنوان مالکیت در اختیار هیچ مقامی نباشد. (فرهنگ حقوقی دکتر جعفری لنگرودی). مباحات اموالی را گویند که مالک ندارد و هرکس میتواند طبق مقررات مربوطه به هر قسم آنها را تملک کند و همچنین طبق مادۀ 92 قانون مدنی ایران که میگوید ’هرکسی میتواند با رعایت قوانین و نظامات راجعه به هریک از مباحات از آنها استفاده نماید’. (از حقوق مدنی ایران تألیف دکتر امامی ص 71)
جمع واژۀ مسوح و مسوحه. مطلقاً داروهائی را گویند که بوسیلۀ دستها ببدن آدمی مالش دهند. (از بحر الجواهر) : دراطلیه و مسوحات ملذذ جهت تقویت باه. (از کتاب هدایهالملوک ابن الفقیه اصفهانی از یادداشت مرحوم دهخدا). ادهان مرکبه. مسوحا. و رجوع به مسوح و مسوحه شود
جَمعِ واژۀ مسوح و مسوحه. مطلقاً داروهائی را گویند که بوسیلۀ دستها ببدن آدمی مالش دهند. (از بحر الجواهر) : دراطلیه و مسوحات ملذذ جهت تقویت باه. (از کتاب هدایهالملوک ابن الفقیه اصفهانی از یادداشت مرحوم دهخدا). ادهان مرکبه. مسوحا. و رجوع به مسوح و مسوحه شود
جمع واژۀ مصلحه. داروها که زیان داروی دیگر دفع کنند: چنانکه مداوی حاذق در دفع امراض مذمومه محموده در مسهلات به کار دارد و باز آن را مصلحات واجب داند. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مصلح شود
جَمعِ واژۀ مصلحه. داروها که زیان داروی دیگر دفع کنند: چنانکه مداوی حاذق در دفع امراض مذمومه محموده در مسهلات به کار دارد و باز آن را مصلحات واجب داند. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مُصْلِح شود
چرمهای شتربچگان که گیاه پر کرده دارند تا ناقه گمان برد که بچۀ اوست. (منتهی الارب). پوست شتربچگان آگنده از کاه و جز آن که برای ماده شتران شیرده حاضر می کنندتا گمان برند که بچۀ خود آنهاست. (ناظم الاطباء)
چرمهای شتربچگان که گیاه پر کرده دارند تا ناقه گمان برد که بچۀ اوست. (منتهی الارب). پوست شتربچگان آگنده از کاه و جز آن که برای ماده شتران شیرده حاضر می کنندتا گمان برند که بچۀ خود آنهاست. (ناظم الاطباء)
جمع مصنفه، نوشته ها ماتیکانها جمع مصنفه (مصنف) کتابهای تصنیف شده: و ما این سوالات را پیش ازین یاد کرده ایم اندر مصنفات خویش چو کتاب عجائب الصنعه و کتاب زادالمسافرین
جمع مصنفه، نوشته ها ماتیکانها جمع مصنفه (مصنف) کتابهای تصنیف شده: و ما این سوالات را پیش ازین یاد کرده ایم اندر مصنفات خویش چو کتاب عجائب الصنعه و کتاب زادالمسافرین
جمع مصوره، نگاشتگان چهر یافتگان پنداشتگان جمع مصوره (مصور) : صورت داده ها شکل پذیرفته ها: و هر یکی ازین مصورات بر صورت خویش محفوظ است اندر حال حیات نبات وحیوان، نقاشی شده ها، تصور شده ها، جمع مصوره (مصور) : صورت دهنده ها، نقاشی کنندگان
جمع مصوره، نگاشتگان چهر یافتگان پنداشتگان جمع مصوره (مصور) : صورت داده ها شکل پذیرفته ها: و هر یکی ازین مصورات بر صورت خویش محفوظ است اندر حال حیات نبات وحیوان، نقاشی شده ها، تصور شده ها، جمع مصوره (مصور) : صورت دهنده ها، نقاشی کنندگان
جمع مصطلحه، زبانزد ها جمع مصطلحه (مصطلح) : وضوح و صراحت اساس سخنوری آنان بشمار میرفته وبکار بردن لغات و مصطلحات عوام و پیشه وران را از جهت نزدیک ساختن مطلب بذهن آنان حتم و فرضی میشمرده اند
جمع مصطلحه، زبانزد ها جمع مصطلحه (مصطلح) : وضوح و صراحت اساس سخنوری آنان بشمار میرفته وبکار بردن لغات و مصطلحات عوام و پیشه وران را از جهت نزدیک ساختن مطلب بذهن آنان حتم و فرضی میشمرده اند
رمن ساخت فارسی گویان از صفحه: رویه ها کناره ها کناره چیزی جانب، رویه سطح، چهره صورت، یک سوی ورق یک رویه کاغذ، صفحه گرامافون، جمع صفحات یا صفحه گرامافون. صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند و آهنگهای موسیقی را در آن ضبط کنند
رمن ساخت فارسی گویان از صفحه: رویه ها کناره ها کناره چیزی جانب، رویه سطح، چهره صورت، یک سوی ورق یک رویه کاغذ، صفحه گرامافون، جمع صفحات یا صفحه گرامافون. صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند و آهنگهای موسیقی را در آن ضبط کنند