نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان فردوس خراسان و در شمال خاوری آن واقع است. این دهستان کوهستانی است و هوای آن در منطقۀ فردوس معتدل است. از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن 5370 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان فردوس خراسان و در شمال خاوری آن واقع است. این دهستان کوهستانی است و هوای آن در منطقۀ فردوس معتدل است. از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن 5370 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ابوالطیب محمد بن حاتم. به گفتۀ تاریخ بیهقی صاحب دیوان رسالت نصر بن احمد سامانی و یگانه روزگار بوده است در همه ادوات فضل. و به قول ثعالبی در ’یتیمهالدهر’ وزارت این پادشاه داشته و در همه کارهای معاشرت و ندیمی و اسباب ریاست و وزارت معروف و در کتابت و خط و عقل و تدبیر مشهور بوده است و به دو زبان پارسی و تازی سخن می رانده. ابن قفطی در ’المحمدون من الشعراء’ و گردیزی در زین الاخبار و یاقوت در معجم البلدان نیز ازوی نام برده اند و یاد کرده و عوفی در لباب الالباب دوبیت از رودکی در مدح او آورده و جهانگیری به شاهد لغت غرچه و رادویانی در ترجمان البلاغه از وی نقل کرده اند و نیز بیهقی در تاریخ قطعه ای چهاربیتی از وی آورده است که برخی از ابیات آن را صاحب مجمعالفصحا نقل کرده و به دقیقی نسبت داده است. برای مزید اطلاع رجوع به یتیمهالدهر ثعالبی و تاریخ بیهقی و زین الاخبار گردیزی و المحمدون من الشعراء قفطی و ترجمان البلاغۀ محمد بن عمر رادویانی و لباب الالباب عوفی و معجم البلدان یاقوت ذیل ’بست’ و شرح قصیدۀ ابوالهیثم از محمد بن سرخ نیشابوری و گنج بازیافته از دبیرسیاقی (بخش احوال و اشعار ابوالطیب مصعبی) شود. این ابیات او راست: شکرشکن است یا سخنگوی من است عنبرذقن است یا سمنبوی من است ؟ مرا جود او تازه دارد همی مگر جودش ابر است و من کشتزار. مگر یک سو افکن که خود همچنین بیندیش و دیده ی خرد برگمار. کاشکی اینجای غوطه خوردمی جای دیگر دست گیری تا گدار. جهانا همانا فسوسی و بازی که بر کس نپایی و با کس نسازی چو ماه از نمودن چو خور از شنودن به گاه ربودن چو شاهین و بازی چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن چو باد از بزیدن چو الماس گازی چو عودقماری و چون مشک تبت چو عنبر سرشته ی یمان و حجازی به ظاهر یکی بیت پر نقش آزر به باطن چو خوک پلید و گرازی یکی را نعیمی یکی را جحیمی یکی را نشیبی یکی را فرازی یکی بوستانی پراکنده نعمت بدین سخت بسته بر آن مهره بازی همه آزمایش همه پرنمایش تو را مهره زاده به شطرنج بازی چرا زیرکانند بس تنگ روزی چرا ابلهانند در بی نیازی چرا عمر طاووس و دراج کوته چرا مار و کرکس زید در درازی صدواندساله یکی مرد غرچه چرا شصت وسه زیست آن مرد تازی اگر نه همه کار تو باژگونه ست چرا آنکه ناکس تر آن را نوازی جهاناهمانا از این بی نیازی گنه کار ماییم تو جای آزی
ابوالطیب محمد بن حاتم. به گفتۀ تاریخ بیهقی صاحب دیوان رسالت نصر بن احمد سامانی و یگانه روزگار بوده است در همه ادوات فضل. و به قول ثعالبی در ’یتیمهالدهر’ وزارت این پادشاه داشته و در همه کارهای معاشرت و ندیمی و اسباب ریاست و وزارت معروف و در کتابت و خط و عقل و تدبیر مشهور بوده است و به دو زبان پارسی و تازی سخن می رانده. ابن قفطی در ’المحمدون من الشعراء’ و گردیزی در زین الاخبار و یاقوت در معجم البلدان نیز ازوی نام برده اند و یاد کرده و عوفی در لباب الالباب دوبیت از رودکی در مدح او آورده و جهانگیری به شاهد لغت غرچه و رادویانی در ترجمان البلاغه از وی نقل کرده اند و نیز بیهقی در تاریخ قطعه ای چهاربیتی از وی آورده است که برخی از ابیات آن را صاحب مجمعالفصحا نقل کرده و به دقیقی نسبت داده است. برای مزید اطلاع رجوع به یتیمهالدهر ثعالبی و تاریخ بیهقی و زین الاخبار گردیزی و المحمدون من الشعراء قفطی و ترجمان البلاغۀ محمد بن عمر رادویانی و لباب الالباب عوفی و معجم البلدان یاقوت ذیل ’بست’ و شرح قصیدۀ ابوالهیثم از محمد بن سرخ نیشابوری و گنج بازیافته از دبیرسیاقی (بخش احوال و اشعار ابوالطیب مصعبی) شود. این ابیات او راست: شکرشکن است یا سخنگوی من است عنبرذقن است یا سمنبوی من است ؟ مرا جود او تازه دارد همی مگر جودش ابر است و من کشتزار. مگر یک سو افکن که خود همچنین بیندیش و دیده ی ْخرد برگمار. کاشکی اینجای غوطه خوردمی جای دیگر دست گیری تا گدار. جهانا همانا فسوسی و بازی که بر کس نپایی و با کس نسازی چو ماه از نمودن چو خور از شنودن به گاه ربودن چو شاهین و بازی چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن چو باد از بزیدن چو الماس گازی چو عودقماری و چون مشک تبت چو عنبر سرشته ی ْ یمان و حجازی به ظاهر یکی بیت پر نقش آزر به باطن چو خوک پلید و گرازی یکی را نعیمی یکی را جحیمی یکی را نشیبی یکی را فرازی یکی بوستانی پراکنده نعمت بدین سخت بسته بر آن مهره بازی همه آزمایش همه پرنمایش تو را مهره زاده به شطرنج بازی چرا زیرکانند بس تنگ روزی چرا ابلهانند در بی نیازی چرا عمر طاووس و دراج کوته چرا مار و کرکس زیَد در درازی صدواَندساله یکی مرد غرچه چرا شصت وسه زیست آن مرد تازی اگر نه همه کار تو باژگونه ست چرا آنکه ناکس تر آن را نوازی جهاناهمانا از این بی نیازی گنه کار ماییم تو جای آزی
صعوبت. صعب بودن. دشوار بودن. بزرگ بودن: از صعبی هزیمت و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی در آن رزان و باغها خود راافکندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436). یا بسبب صعبی درد، قوت آن اندام ساقط شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). طمع آسان ولی طلب صعب است صعبی یافت از طلب بتر است. خاقانی
صعوبت. صعب بودن. دشوار بودن. بزرگ بودن: از صعبی هزیمت و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی در آن رزان و باغها خود راافکندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436). یا بسبب صعبی درد، قوت آن اندام ساقط شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). طمع آسان ولی طلب صعب است صعبی ِ یافت از طلب بتر است. خاقانی
مصبیه. زن بچه دار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مصب ء، زن بچه ناک. (منتهی الارب) (آنندراج). مصب ء، مرد بسیارفرزند: رجل مصبی. (مهذب الاسماء) ، زنی که آشفتگی می کند برای محبت و عشق. (ناظم الاطباء)
مُصْبیه. زن بچه دار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مصب ء، زن بچه ناک. (منتهی الارب) (آنندراج). مصب ء، مرد بسیارفرزند: رجل مصبی. (مهذب الاسماء) ، زنی که آشفتگی می کند برای محبت و عشق. (ناظم الاطباء)
گشن و گشنی که هنوز زیر بار و یا سواری نیامده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گشن اشتر. (مهذب الاسماء). اسبی که سواری نداده و سوار شدن برآن دشوار باشد. نر. فحل، شتر سرکش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کار دشوار و سخت و شدید. ج، مصاعب. (یادداشت مؤلف)
گشن و گشنی که هنوز زیر بار و یا سواری نیامده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گشن اشتر. (مهذب الاسماء). اسبی که سواری نداده و سوار شدن برآن دشوار باشد. نر. فحل، شتر سرکش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کار دشوار و سخت و شدید. ج، مصاعب. (یادداشت مؤلف)
ابن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن العوام. محدث و راویه و شاعر است و پدر او عبدالله مکنی به ابوعبدالله ، نزیل بغداد و ادیب از اشرار ناس بوده و ستمکاری او بر فرزندان علی بن ابیطالب (ع) و جز او با یحیی بن عبدالله معروف است. وفات مصعب در 233 هجری قمری به نودوشش سالگی روی داده است. و مصعب عم زبیر بن ابی بکر است و از مصعب است کتاب النسب الکبیر و کتاب نسب قریش. (الفهرست ابن الندیم). و رجوع به اعلام زرکلی شود
ابن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن العوام. محدث و راویه و شاعر است و پدر او عبدالله مکنی به ابوعبدالله ، نزیل بغداد و ادیب از اشرار ناس بوده و ستمکاری او بر فرزندان علی بن ابیطالب (ع) و جز او با یحیی بن عبدالله معروف است. وفات مصعب در 233 هجری قمری به نودوشش سالگی روی داده است. و مصعب عم زبیر بن ابی بکر است و از مصعب است کتاب النسب الکبیر و کتاب نسب قریش. (الفهرست ابن الندیم). و رجوع به اعلام زرکلی شود
دهی است و آن مرکز دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس است واقع در 30هزارگزی شمال خاوری فردوس با 572 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است و آن مرکز دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس است واقع در 30هزارگزی شمال خاوری فردوس با 572 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ابن ابراهیم بن مصعب مصعبی. وی در عهد مأمون و معتصم و واثق و متوکل از خلفای عباسیه صاحب شرطۀ بغداد و یکی از رجال عصر بود و در بعض وقایع مهمه شرکت و در نزد خلفای مذکور مخصوصاً نزد معتصم اعتباری بسزا داشت. وی در سال 206 هجری قمری صاحب شرطه و در سنۀ 215 بعلت سفر مأمون بدیار روم (آسیای صغیر) در بغداد سمت وکالت خلیفه را حائز بود. در 217 بامر مأمون علمای عصر را دعوت و تکلیف کرد که خلق قرآن را بپذیرند و در سال 218 در زمان معتصم بقصد محاربه با خرّمیان بهمدان و اصفهان لشکر کشید و طبق روایت 70000 تن از آنان بکشت. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 96 و البیان و التبیین ج 3 ص 270 و کتاب التاج ص 170 و فهرست ضحی الاسلام ج ث و مجمل التواریخ و القصص صص 356- 359 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک ص 441 و فهرست الموشح شود
ابن ابراهیم بن مصعب مصعبی. وی در عهد مأمون و معتصم و واثق و متوکل از خلفای عباسیه صاحب شرطۀ بغداد و یکی از رجال عصر بود و در بعض وقایع مهمه شرکت و در نزد خلفای مذکور مخصوصاً نزد معتصم اعتباری بسزا داشت. وی در سال 206 هجری قمری صاحب شرطه و در سنۀ 215 بعلت سفر مأمون بدیار روم (آسیای صغیر) در بغداد سمت وکالت خلیفه را حائز بود. در 217 بامر مأمون علمای عصر را دعوت و تکلیف کرد که خلق قرآن را بپذیرند و در سال 218 در زمان معتصم بقصد محاربه با خُرّمیان بهمدان و اصفهان لشکر کشید و طبق روایت 70000 تن از آنان بکشت. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 96 و البیان و التبیین ج 3 ص 270 و کتاب التاج ص 170 و فهرست ضحی الاسلام ج ث و مجمل التواریخ و القصص صص 356- 359 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک ص 441 و فهرست الموشح شود
مصعبی. محمد بن حاتم از وزراء و شعرای سامانیان و صاحب دیوان رسالت و ممدوح رودکی است. ثعالبی گوید: کان فی جمیع ادوات المعاشره و المنادمه و آلات الریاسه و الوزاره علی ما هو معروف مشهور و کانت یده فی الکتابه ضرهالبرق و قلمه فلکی الجری و خطه حدیقهالحدق و بلاغته مستملاه من عطارد و شعره باللسانین نتایج الفضل و ثمارالعقل و لما غلب علی الامیر السعید نصر بن احمد بکثره محاسنه و وفور مناقبه و وزر له مع اختصاصه بمنادمته لم تطل به الایام حتی اصابته عین الکمال و ادرکته آفهالوزاره فسقی الارض من دمه. و صاحب معجم البلدان در شرح شهر بست در ترجمه ابوحاتم محمد بن حیان بن معد بستی معروف به ابی حاتم سجستانی متوفی 354 هجری قمری گوید: وی کتابی در امر قرمطیان کرد ابوطیب مصعبی را و بوطیب در صلت قضاء سمرقند وبقولی عمل سیستان بوی داد و از اشعار فارسی اوست: جهانا همانا فسوسی و بازی که بر کس نپائی و با کس نسازی چو ماه از نمودن، چو هور از شنودن (کذا) بگاه ربودن چو شاهین و بازی چو زهر از چشیدن، چو چنگ از شنیدن (؟) چو باد از وزیدن، چو الماس گازی چو عود قماری و چون مشک تبت چو عنبر سرشته یمان و حجازی بظاهر یکی بیت پرنقش آزر بباطن چو خوک پلید وگرازی یکی را نعیمی یکی را جحیمی یکی را نشیبی یکی را فرازی یکی بوستانی براکنده نعمت بر این سخت بسته بر آن نیک بازی همه آزمایش همه پر نمایش همه پر درآیش چو گرگ طرازی (؟) هم از تست شهمات شطرنج بازان تو را مهره زاده بشطرنج بازی (؟) چرا زیرکانند بس تنگ روزی چرا ابلهان راست بس بی نیازی چرا عمر طاوس و دراج کوته چرا مار و کرکس زید در درازی صدواندساله یکی مرد غرچه چرا شصت وسه زیست آن مرد تازی اگر نه همه کار تو باژگونه چرا آنکه ناکستر او را نوازی جهانا همانا از این بی نیازی گنهکار مائیم و تو جای آزی (؟). و از اشعار عربی اوست: اختلس حظک فی دنیا ک من ایدی الدهور واغتنم یوما ترجیه بلهو و سرور واصنعالعرف الی کل کفور و شکور لک ما تصنعو الکفران یزری بالکفور. و در مذمت شباب گوید: لم اقل للشباب فی کنف - اﷲ و فی ستره، غداه استقلا زائر زارنا مقیم الی ان سودالصحف بالذنوب و ولّی. و در وصف غلامی تاتار الکن گوید: بابی من لسانه اعجمی و اری حسنه فصیح الکلام. و در عتاب دوستی که نامه دیر فرستاده گوید: غبت فلم یأتنی رسول و لم تقل علّه علیل هیهات لو کنت لی خلیلا فعلت ما یفعل الخلیل. و نیز گوید: الیوم یوم بکور علی نظام سرور و یوم عزف قیان مثل التماثیل حور و لاتکاد جیاد تروی بغیر صفیر. و صاحب لباب الالباب (چ برون ج 2 ص 7) گوید: رودکی در مدح وزیر ابوالطیب الطاهر المصعبی گفته است: مرا جود او تازه دارد همی مگر جودش ابر است و من کشت زار مگر یکسو افکن، که خود همچنین بیندیش و دیده و خرد برگمار. رودکی. و ظاهراً صاحب لباب در نام ابوطیب اشتباه کرده چه نام مصعبی محمّدبن حاتم است نه طاهر و مصعبی دیگر معاصر رودکی در کتب دست رس نیافتیم. واﷲ اعلم. و رجوع به ص 101 و 102 تاریخ بیهقی چ ادیب شود
مصعبی. محمد بن حاتم از وزراء و شعرای سامانیان و صاحب دیوان رسالت و ممدوح رودکی است. ثعالبی گوید: کان فی جمیع ادوات المعاشره و المنادمه و آلات الریاسه و الوزاره علی ما هو معروف مشهور و کانت یده فی الکتابه ضرهالبرق و قلمه فلکی الجری و خطه حدیقهالحدق و بلاغته مستملاه من عطارد و شعره باللسانین نتایج الفضل و ثمارالعقل و لما غلب علی الامیر السعید نصر بن احمد بکثره محاسنه و وفور مناقبه و وزر له مع اختصاصه بمنادمته لم تطل به الایام حتی اصابته عین الکمال و ادرکته آفهالوزاره فسقی الارض من دمه. و صاحب معجم البلدان در شرح شهر بست در ترجمه ابوحاتم محمد بن حیان بن معد بستی معروف به ابی حاتم سجستانی متوفی 354 هجری قمری گوید: وی کتابی در امر قرمطیان کرد ابوطیب مصعبی را و بوطیب در صلت قضاء سمرقند وبقولی عمل سیستان بوی داد و از اشعار فارسی اوست: جهانا همانا فسوسی و بازی که بر کس نپائی و با کس نسازی چو ماه از نمودن، چو هور از شنودن (کذا) بگاه ربودن چو شاهین و بازی چو زهر از چشیدن، چو چنگ از شنیدن (؟) چو باد از وزیدن، چو الماس گازی چو عود قماری و چون مشک تبت چو عنبر سرشته یمان و حجازی بظاهر یکی بیت پرنقش آزر بباطن چو خوک پلید وگرازی یکی را نعیمی یکی را جحیمی یکی را نشیبی یکی را فرازی یکی بوستانی براکنده نعمت بر این سخت بسته بر آن نیک بازی همه آزمایش همه پر نمایش همه پر درآیش چو گرگ طرازی (؟) هم از تست شهمات شطرنج بازان تو را مهره زاده بشطرنج بازی (؟) چرا زیرکانند بس تنگ روزی چرا ابلهان راست بس بی نیازی چرا عمر طاوس و دراج کوته چرا مار و کرکس زید در درازی صدواندساله یکی مرد غرچه چرا شصت وسه زیست آن مرد تازی اگر نه همه کار تو باژگونه چرا آنکه ناکستر او را نوازی جهانا همانا از این بی نیازی گنهکار مائیم و تو جای آزی (؟). و از اشعار عربی اوست: اختلس حظک فی دنیا ک من ایدی الدهور واغتنم یوما ترجیه بلهو و سرور واصنعالعرف الی کل کفور و شکور لک َ ما تَصْنعُو الکفران ُ یُزرْی بالکفور. و در مذمت شباب گوید: لم اقل للشباب فی کنف - اﷲ و فی ستره، غداه استقلا زائر زارنا مقیم الی ان سودالصحف بالذنوب و ولّی. و در وصف غلامی تاتار الکن گوید: بابی من لسانه اعجمی و اری حسنه فصیح الکلام. و در عتاب دوستی که نامه دیر فرستاده گوید: غبت فلم یأتنی رسول و لم تقل عَلّه علیل هیهات لو کنت لی خلیلا فعلت ما یفعل الخلیل. و نیز گوید: الیوم یوم بکور علی نظام سرور و یوم عزف قیان مثل التماثیل حور و لاتکاد جیاد تروی بغیر صفیر. و صاحب لباب الالباب (چ برون ج 2 ص 7) گوید: رودکی در مدح وزیر ابوالطیب الطاهر المصعبی گفته است: مرا جود او تازه دارد همی مگر جودش ابر است و من کشت زار مگر یکسو افکن، که خود همچنین بیندیش و دیده و خرد برگمار. رودکی. و ظاهراً صاحب لباب در نام ابوطیب اشتباه کرده چه نام مصعبی محمّدبن حاتم است نه طاهر و مصعبی دیگر معاصر رودکی در کتب دست رس نیافتیم. واﷲ اعلم. و رجوع به ص 101 و 102 تاریخ بیهقی چ ادیب شود