- مصروف
- صرف شده، به مصرف رسیده، هر چیز خالص که با چیز دیگر مخلوط و آغشته نشده باشد
معنی مصروف - جستجوی لغت در جدول جو
- مصروف
- بکار رفته، بکار برده شده
- مصروف ((مَ))
- صرف شده، خرج شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شناخته، سرشناس، پرآوازه، شناخته شده
چیزی که در ظرف گذاشته شده
مبتلا به بیماری صرع، صرع زده
شناخته شده، مشهور، نیکی، کار نیک
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند
آزاری (گویش گیلکی) دیو کلوچ صرع زده مبتلی به صرع: ... آب را اگر چه پیوسته دست باد در سلسله میکشید اما چون مصروعان بسر میرفت. . ، جمع مصروعین. یا مصروع خاوری. آفتاب
چول گرگ سماروغ مالتی از گیاهان گیاهی است از تیره بالانوفوراسه و از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که انگل ریشه سایر گیاهان میشود. این گیاه در نواحی بحر الرومی و جزیره مالت و شمال افریقا میروید و چون شکل ظاهریش شبیه قارچ است آن را قارچ جزیره مالت هم میگویند. از گرد این گیاه جهت بند آوردن خون استفاده میکنند مسرور طرثوث قارچ مالت قارچ مالته ایرالذئب زب الارض زب الریاح مالته منطاری
آنچه در ظرف جای گیرد، بارگیر، محتوی ظرف، آنچه در ظرف باشد
مشهور و شناخته، نامبردار، نامی
بد نام شده چفته بسته، باریک اندام: مرد
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
شناخته شده، شهرت یافته، کار نیک، عمل ثواب، امر به، امر کردن کسان برای انجام دادن واجبات شرعی. مقابل نهی از منکر
Reputable, Wellknown
reputado, bem conhecido
renommiert, gut bekannt
renomowany, dobrze znany
авторитетный , известный
авторитетний , відомий
gerenommeerd, goed bekend
reputado, bien conocido
réputé, bien connu
rinomato, ben conosciuto
प्रतिष्ठित , प्रसिद्ध
terhormat, terkenal
saygın, iyi bilinen
평판이 좋은 , 잘 알려진
מוערך , מוכר
有声望的 , 有名的
評判の良い , よく知られた
maarufu
มีชื่อเสียง , มีชื่อเสียง