آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نرمی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مدارا نمودن. (ناظم الاطباء). مدارا کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی مدارا کردن. (یادداشت مؤلف) ، رشوه دادن. (دهار). پاره دادن. رشوت دادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). - امثال: من صانع بالمال لم یحتشم من طلب الحاجه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ، تمام نیاوردن اسب رفتار را که دارد که گویا مداهنه می کند با تو در بذل رفتار خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نرمی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مدارا نمودن. (ناظم الاطباء). مدارا کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی مدارا کردن. (یادداشت مؤلف) ، رشوه دادن. (دهار). پاره دادن. رشوت دادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). - امثال: من صانع بالمال لم یحتشم من طلب الحاجه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ، تمام نیاوردن اسب رفتار را که دارد که گویا مداهنه می کند با تو در بذل رفتار خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
جمع واژۀ مصنع و مصنعه. (از منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی). جاها که آب باران در آن جمع شود. غدیرها و آبگیرهای طبیعی: سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی ؟ سعدی. ، آبگیرها و آبدانهای ساخته شده به دست: چون راه آب بگشایند آب دریا در حوضها و مصانع رود. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ 3 دبیرسیاقی ص 65). آب چاه های مکه همه شور و تلخ باشد اما حوضها و مصانع بزرگ بسیار کرده اند... و آن وقت به آب باران که از دره ها فرو می آید پر می کرده اند. (سفرنامه ایضاً ص 122). اضعاف آن بر عمارت و مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر و مصانع... صرف کرده است. (المعجم ص 12) ، قریه ها و کوشکها و قلعه ها. قوله تعالی: تتخذون مصانع لعلکم تخلدون. (ناظم الاطباء). رجوع به مصنع و مصنعه شود
جَمعِ واژۀ مصنع و مَصْنَعه. (از منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی). جاها که آب باران در آن جمع شود. غدیرها و آبگیرهای طبیعی: سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات ِ تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی ؟ سعدی. ، آبگیرها و آبدانهای ساخته شده به دست: چون راه آب بگشایند آب دریا در حوضها و مصانع رود. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ 3 دبیرسیاقی ص 65). آب چاه های مکه همه شور و تلخ باشد اما حوضها و مصانع بزرگ بسیار کرده اند... و آن وقت به آب باران که از دره ها فرو می آید پر می کرده اند. (سفرنامه ایضاً ص 122). اضعاف آن بر عمارت و مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر و مصانع... صرف کرده است. (المعجم ص 12) ، قریه ها و کوشکها و قلعه ها. قوله تعالی: تتخذون مصانع لعلکم تخلدون. (ناظم الاطباء). رجوع به مصنع و مصنعه شود
آبگاه. (یادداشت مؤلف). جای گرد آمدن آب باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آب انبار. مصنع. (منتهی الارب). آبگیر. ج، مصانع. (مجمل اللغه) (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). حوض بزرگ. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (مجمل اللغه). حوض بزرگ یا جایی که برای آب کشیدن کنند. ج، مصانع. (مهذب الاسماء) ، ده. (منتهی الارب). قریه. ج، مصانع. (اقرب الموارد) ، هر بنای محکم واستوار از قصر و قلعه و جز آن. ج، مصانع، طعام، دعوت که برادران را به سوی طعام خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
آبگاه. (یادداشت مؤلف). جای گرد آمدن آب باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آب انبار. مصنع. (منتهی الارب). آبگیر. ج، مصانع. (مجمل اللغه) (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). حوض بزرگ. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (مجمل اللغه). حوض بزرگ یا جایی که برای آب کشیدن کنند. ج، مصانع. (مهذب الاسماء) ، ده. (منتهی الارب). قریه. ج، مصانع. (اقرب الموارد) ، هر بنای محکم واستوار از قصر و قلعه و جز آن. ج، مصانع، طعام، دعوت که برادران را به سوی طعام خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مصنعه. آب انبار. آبگیر. آبگاه. گودی که آب باران را در آن نگاه دارند. (از یادداشت مؤلف) : قلعۀ سمیران... آب مصنعه دارد... قلعۀ خواران... آب مصنعه دارد... خرمه... آب مصنعه دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 159). هوای آن (آباده) معتدل است و آب از مصنعه است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 157)
مصنعه. آب انبار. آبگیر. آبگاه. گودی که آب باران را در آن نگاه دارند. (از یادداشت مؤلف) : قلعۀ سمیران... آب مصنعه دارد... قلعۀ خواران... آب مصنعه دارد... خرمه... آب مصنعه دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 159). هوای آن (آباده) معتدل است و آب از مصنعه است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 157)
مؤنث مانع. ج، مانعات، موانع. (ناظم الاطباء). رجوع به مانع شود. - مانعهالجمع،ناسازوار. ناسازگار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو امری که اجتماع آن دو ممکن نیست ولی ارتفاع هر دوباهم ممکن است مانند الوان از قبیل سبز و قرمز که اجتماع هر دو در یک جا ممکن نیست ولی ممکن است که نه سبز باشد و نه قرمز. این خصوصیات در اضداد صادق است. - مانعهالجمع والخلو، دو امر که ارتفاع و اجتماع آن دو در مورد خاص تحقق پذیر نباشد مانند نقیضان، وجود و عدم، هست و نیست، مثلاً فلان یا موجود است یا معدوم و ممکن نیست هم موجود باشد هم معدوم یا نه موجود باشد نه معدوم - مانعهالخلو، مانع خلو. (اساس الاقتباس ص 77). دوامری که ارتفاع آنها باهم ممکن نباشد لیکن اجتماع آن دو باهم ممکن باشد. مقابل مانعهالجمع مانند اینکه گفته شود: ’فلان در دریاست یا غرق نشده است’ که خلو دو امر مزبور ممکن نیست که در دریا نباشد و غرق شده باشد رجوع به مانعه و مانع شود
مؤنث مانع. ج، مانِعات، مَوانِع. (ناظم الاطباء). رجوع به مانع شود. - مانعهالجمع،ناسازوار. ناسازگار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دو امری که اجتماع آن دو ممکن نیست ولی ارتفاع هر دوباهم ممکن است مانند الوان از قبیل سبز و قرمز که اجتماع هر دو در یک جا ممکن نیست ولی ممکن است که نه سبز باشد و نه قرمز. این خصوصیات در اضداد صادق است. - مانعهالجمع والخلو، دو امر که ارتفاع و اجتماع آن دو در مورد خاص تحقق پذیر نباشد مانند نقیضان، وجود و عدم، هست و نیست، مثلاً فلان یا موجود است یا معدوم و ممکن نیست هم موجود باشد هم معدوم یا نه موجود باشد نه معدوم - مانعهالخلو، مانع خلو. (اساس الاقتباس ص 77). دوامری که ارتفاع آنها باهم ممکن نباشد لیکن اجتماع آن دو باهم ممکن باشد. مقابل مانعهالجمع مانند اینکه گفته شود: ’فلان در دریاست یا غرق نشده است’ که خلو دو امر مزبور ممکن نیست که در دریا نباشد و غرق شده باشد رجوع به مانعه و مانع شود
بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را از چیزی بازداشتن. (مصادر زوزنی). کسی را از چیزی واداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن و منع کردن. (غیاث اللغات) ، در اصطلاح، عبارت از آن است که سائل مقدمات دلیل استدلال کننده را کلاً یا بعضاً نپذیرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به تعریفات جرجانی شود
بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را از چیزی بازداشتن. (مصادر زوزنی). کسی را از چیزی واداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن و منع کردن. (غیاث اللغات) ، در اصطلاح، عبارت از آن است که سائل مقدمات دلیل استدلال کننده را کلاً یا بعضاً نپذیرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به تعریفات جرجانی شود
کشتی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی کشتی گرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). کشتی کردن با هم و همدیگر را بر زمین کوفتن. (آنندراج). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کشتی شود
کشتی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی کشتی گرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). کشتی کردن با هم و همدیگر را بر زمین کوفتن. (آنندراج). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کُشتی شود
مصارعه. مصارعت. کشتی گرفتن. (یادداشت مؤلف) : از مصارعۀ حوادث جز غصه و رنج دل نزاید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). می دانستند با سیل در مصارعه آمدن جان بازی است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 207). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کشتی شود
مصارعه. مصارعت. کشتی گرفتن. (یادداشت مؤلف) : از مصارعۀ حوادث جز غصه و رنج دل نزاید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). می دانستند با سیل در مصارعه آمدن جان بازی است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 207). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کُشتی شود
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
جمع مصنع و مصنعه، آبگیرها کلات ها کاخ ها ده ها کارگاه ها شمر ها جمع مصنع مصنعه: جاهایی که آب باران در آنها جمع شود آبگیرها: ... و اضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، دیهها قری، قلعه ها قصرها
جمع مصنع و مصنعه، آبگیرها کلات ها کاخ ها ده ها کارگاه ها شمر ها جمع مصنع مصنعه: جاهایی که آب باران در آنها جمع شود آبگیرها: ... و اضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، دیهها قری، قلعه ها قصرها