جدول جو
جدول جو

معنی مصانعه

مصانعه
(ضُ)
آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نرمی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مدارا نمودن. (ناظم الاطباء). مدارا کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی مدارا کردن. (یادداشت مؤلف) ، رشوه دادن. (دهار). پاره دادن. رشوت دادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج).
- امثال:
من صانع بالمال لم یحتشم من طلب الحاجه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
، تمام نیاوردن اسب رفتار را که دارد که گویا مداهنه می کند با تو در بذل رفتار خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا