جدول جو
جدول جو

معنی مصافاه - جستجوی لغت در جدول جو

مصافاه
(ضُ بی ی)
راست و خالص کردن دوستی و اخوت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). مصافات. رجوع به مصافات شود
لغت نامه دهخدا
مصافاه
مصافات در فارسی: دوستی پاک یکرنگی در دوستی
تصویری از مصافاه
تصویر مصافاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصافات
تصویر مصافات
دوستی کردن با کسی، دوستی پاک با کسی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات، دست در دست هم گذاشتن، دست یکدیگر را فشردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَ / فِ حَ / حِ)
مصافحه. مصافحت. دست یکدیگر را گرفتن از روی دوستی و صداقت و تکان دادن دست و روی هم را بوسیدن. (ناظم الاطباء). دست همدیگر را گرفتن به وقت ملاقات، و این قایم مقام معانقه است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
مدارا نمودن. (منتهی الارب). موافقت کردن و سازواری نمودن. (از ناظم الاطباء) : رافاه، حاباه و داراه. (متن اللغه). موافقت کردن. رفاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ضَ/ ضُ ضُ)
برجستن بر پشت اسب و سوار شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به مصاهوه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَبْءْ)
خواندن بیت را و راست نکردن، بر روش بایست جاری نکردن سخن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در نیام کردن شمشیر را مقلوب. (منتهی الارب). شمشیر کژ در نیام کردن. (تاج المصادر بیهقی). شمشیر را مقلوباً در نیام کردن، و همچنین است در نیزه، یعنی آن را مقلوباً در جلد نهادن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کج کردن نیزه و مانندآن را برای زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کج و مایل گردانیدن بنا را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن شتر لبها را وقت آب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: صابا البعیر مشافره
لغت نامه دهخدا
(عَ)
آمدن بر قوم و رسیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). آمدن گروهی را. (ناظم الاطباء) ، حج گزاردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، به تمام گزاردن حق کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، برآمدن بر چیزی و مشرف شدن بر آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
مداراه کردن. (منتهی الارب مادۀ ص دی) (آنندراج). مدارا کردن با کسی. (ناظم الاطباء) ، معارضه کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). معارضه نمودن با کسی. (ناظم الاطباء) ، پوشانیدن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ صافْ فا)
جمع واژۀ مصف. جنگها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
دست یکدیگر را گرفتن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). دست کسی را گرفتن. (ناظم الاطباء). دست یکدیگر را گرفتن در سلام. (تاج المصادر بیهقی). تصافح. دست به یکدیگر دادن. دست دادن. (یادداشت مؤلف). یکدیگر را دست گرفتن. (المصادر زوزنی). دست یکدیگر را گرفتن، و آن هنگام دیدار دوستان سنت است و باید که به هر دو دست بود و آنکه پاره ای از مردم بعد از نماز فجر یا بعد از نماز جمعه میکنند چیزی نیست و بدعت است و با زن جوان و امرد نیکوصورت مصافحه درست نباشد و به هرکه نظر کردن حرام است مساس کردن با او نیز حرام است بلکه حرمت مساس سخت تر از نظر باشد. مصافحۀ مرد با پیرزن که مشتهات نبود باکی نیست، همچنین است مصاحفۀ زن جوان با مردی پیر که از ف تنه شهوت ایمن بود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به مصافحت و مصافحه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَج ج)
درد زه گرفتن ناقه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، از پهلو به پهلو گردیدن. (منتهی الارب). از این پهلو به آن پهلو گردیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوشیدن یکی از دو جامه روی دیگری. (ناظم الاطباء) ، میان دو جامه مطابقت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
معرکه گاه. (آنندراج). میدان نبرد. میدان کارزار. میدان جنگ. آوردگاه. ناوردگاه:
مخالفان تو را در مصافگاه اجل
همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب.
امیرمعزی.
آمد به مصافگاه اول
دشمن شده کور بلکه احول.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دشنام دادن. (منتهی الارب). سفاهت کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). مسافهه. (اقرب الموارد) ، دوا کردن. (منتهی الارب). دارو کردن. مداوا کردن. (اقرب الموارد). درمان کردن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
چیزی از جای برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جافی السرج عن الفرس مجافاه، زین را از پشت اسب برداشت. (از اقرب الموارد) ، ضد وصال و مؤانست است. (از اقرب الموارد) ، دور داشتن و منه الحدیث انه یجافی عضدیه عن جنبیه للسجود، او برای سجده کردن بازوان خود را از دو پهلوی خود دور می کند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : جافی عضدیه، بازوان خود را از دو پهلوی خود دور کرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ یَ)
عافیت دادن. (المصادرزوزنی). نگاه داشتن خدای کسی را از رنج و بیماری و عافیت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : عافاه اﷲ من المکروه معافاهً و عفاءً و عافیهً، خدای او را از بیماریها و بلا دور داشت و دردهای او را از میان برد و هر بدی را از وی دفع کرد. و گویند عافیه اسم است از آن. (از اقرب الموارد) ، عافیت دادن خدای مردم را از اذیت تو و تو را از اذیت مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :عافاه اﷲ معافاه، خدای او را از مردم و مردم را از او در امان نگاهداشت. (از اقرب الموارد) ، بی پروا کردن خدای تو را از ایشان و ایشان را از تو. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
تمام بکردن خسته. (تاج المصادر بیهقی). خسته را کشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منازعت کردن باکسی در سخن. (آنندراج). مناقشه و منازعه. (ناظم الاطباء). پیکار کردن با کسی در سخن. (تاج المصادر بیهقی). حافاه، منازعه کرد با وی در سخن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
یکدیگر را نیست کردن. (المصادر زوزنی). یکدیگر را نفی کردن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را راندن و دور کردن. یقال: هذا ینافی ذلک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منافات شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
صف بسته ایستادن. (منتهی الارب) (آنندراج). صف بسته ایستادن در جنگ. (ناظم الاطباء). با قوم صف کشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) ، صفه را برابر صفه بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صفه را برابرصفه ساختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
پالونه. (منتهی الارب). مصفات. پالونه و ترشی پالا. ج، مصافی. (ناظم الاطباء). پالونه. (دهار). ج، مصافی. (مهذب الاسماء).
- عظم مصفاه، آهیانه. (یادداشت مؤلف). استخوان غربالی: هو (ای عاقرقرحا) شدیدالتنقیح لسدد المصفاه و الخشم. (تذکرۀ ابن بیطار ج 3 ص 116). رجوع به مصفات (اصطلاح پزشکی) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
به دوستی خود مایل گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصفاه
تصویر مصفاه
پالونه، کفگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافاه
تصویر منافاه
نا سازی نا جوری، جدایگی
فرهنگ لغت هوشیار
مکافات در فارسی: شیان (جزا و مکافات باشد) برو تازه شد کینه ورزیان بکردندش از هر چه کرد او شیان (ابو شکور) سزا، رنج مکاکفت
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی پاک وخالص با کسی داشتن دوستی کردن، دوستی پاک: ببرکات مصافات تو از چنان و رطه هایل بر چه جمله خلاص یافتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن بیکدیگر هنگام ملاقات
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصافات
تصویر مصافات
((مُ))
دوستی پاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
((مُ فَ حَ یا حِ))
به هم دست دادن
فرهنگ فارسی معین
روبوسی، معانقه، دست دادن، دست یکدیگررا فشردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخلاص، خلت، خلوص، دوستی خالصانه، دوستی پاک، صداقت
فرهنگ واژه مترادف متضاد