- مشکوک
- گمان انگیز، گمانیک، بدگمان
معنی مشکوک - جستجوی لغت در جدول جو
- مشکوک
- آنکه یا آنچه در مورد آن به گمان بیفتند، مبهم، چیزی که دربارۀ آن شک پیدا شده، آنچه مورد شک باشد
- مشکوک
- گمان کرده شده در کار، مبهم گمانیک ورو مند شک انگیز چیزی که درباره آن شک کنند گمان کرده شده. توضیح چون لفظ شک مصدر لازم است باید اسم مفعولش با حرف جر (مشکوک فیه) آید اماد در فارسی بدون حرف جرهم استعمال شود. توضیح 2 در تداول فارسی گاه بخطا بجای شاک استعمال گردد: من باین مرد مشکوکم
- مشکوک ((مَ))
- آنچه مورد شک باشد، نامعلوم
- مشکوک
- Dubious, Fishy, Dubiously, Questionable, Sketchy, Suspected, Suspicious
- مشکوک
- duvidoso, de maneira duvidosa, suspeito, questionável
- مشکوک
- zweifelhaft, verdächtig, fragwürdig, zwielichtig
- مشکوک
- wątpliwy, wątpliwie, podejrzany
- مشکوک
- сомнительный , сомнительно , подозрительный , подозрительный
- مشکوک
- сумнівний , сумнівно , підозрілий
- مشکوک
- twijfelachtig, dubieus, verdacht
- مشکوک
- dudoso, de manera dudosa, sospechoso, cuestionable
- مشکوک
- douteux, de manière douteuse, louche, suspect
- مشکوک
- dubbio, in modo dubbioso, sospetto, discutibile
- مشکوک
- संदिग्ध , संदिग्ध रूप से
- مشکوک
- meragukan, dengan meragukan, mencurigakan, dicurigai
- مشکوک
- şüpheli, şüpheli bir şekilde
- مشکوک
- 의심스러운 , 의심스럽게 , 수상한 , 의심스러운
- مشکوک
- מְסוֹפֵק , בצורה מסופקת , חשוד , חשוד
- مشکوک
- 可疑的 , 可疑地 , 可疑的
- مشکوک
- 疑わしい , 疑わしく , 疑わしい , 不確かな
- مشکوک
- shaka, kwa shaka, ya kutiliwa shaka, mashaka, wasiwasi
- مشکوک
- สงสัย , อย่างสงสัย , น่าสงสัย , น่าสงสัย , สงสัย , น่าสงสัย
- مشکوک
- সন্দেহজনক , সন্দেহজনকভাবে , সন্দেহজনক , সন্দেহজনক , সন্দেহজনক
- مشکوک
- مشكوكٌ , بشكلٍ مشتبهٍ , مريبٌ , مشبوهٌ , غامضٌ
- مشکوک
- مشکوک , مشکوک طور پر , مشکوک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشکوکه در فارسی مونث مشکوک بنگرید به مشکوک مونث مشکوک، جمع مشکوکات
حک شده، خراشیده، تراشیده شده، ساییده شده
مورد شکر و سپاسگزاری قرارگرفته، پسندیده و ستوده شده
لولۀ کاغذی ضخیم که ته سیگار گذاشته می شود، نی سیگار
ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
ساییده، خراشیده، خاریده سوده ساییده، خراشیده خاریده، نگینی که بر روی آن کنده باشند
لوله ضخیم کاغذ که ته سیگار گذاشته می شود دود کاه لوله ای مقوا که در ته سیگار نصب شود، استوانه ای چوبی و غیره که داخل آن مجوف است و سیگار را در دهانه گشاد آن نصب کنند و دهانه کوچک را میان لبها گذارند و سیگار را دودکنند
سکه زده شده پرشیان سکه زده، جمع مسکوکات