گمان کرده شده در کار. (آنندراج). گمان کرده شده و مبهم. و در گمان و محتمل و غیریقین و غیرمعلوم و غیرمحقق و شبهه دارو احتمالی. (ناظم الاطباء). چیزی که درباره آن شک کنند. گمان کرده شده. چون لفظ شک مصدر لازم است باید اسم مفعولش با حرف جر ’مشکوک فیه’ آید، اما در فارسی بدون حرف جر هم استعمال شود. (از فرهنگ نظام). در تداول فارسی گاهی بجای ’شاک ّ’ (اسم فاعل) استعمال گردد. - مشکوک بودن، در گمان بودن. (ناظم الاطباء). - مشکوک شدن، در گمان شدن و شک کردن و شبهه کردن. (ناظم الاطباء). - مشکوک ٌفیه، که در آن تردید راه یافته است. که یقین در آن نیست. دارای شبهه و گمان: بعضی احادیث نبوی را به واسطۀ اختلاف حال راویان، مشکوک فیه میدانند. ، نیزه زده شده. (ناظم الاطباء)
گمان کرده شده در کار. (آنندراج). گمان کرده شده و مبهم. و در گمان و محتمل و غیریقین و غیرمعلوم و غیرمحقق و شبهه دارو احتمالی. (ناظم الاطباء). چیزی که درباره آن شک کنند. گمان کرده شده. چون لفظ شک مصدر لازم است باید اسم مفعولش با حرف جر ’مشکوک فیه’ آید، اما در فارسی بدون حرف جر هم استعمال شود. (از فرهنگ نظام). در تداول فارسی گاهی بجای ’شاک ّ’ (اسم فاعل) استعمال گردد. - مشکوک بودن، در گمان بودن. (ناظم الاطباء). - مشکوک شدن، در گمان شدن و شک کردن و شبهه کردن. (ناظم الاطباء). - مشکوک ٌفیه، که در آن تردید راه یافته است. که یقین در آن نیست. دارای شبهه و گمان: بعضی احادیث نبوی را به واسطۀ اختلاف حال راویان، مشکوک فیه میدانند. ، نیزه زده شده. (ناظم الاطباء)
گمان کرده شده در کار، مبهم گمانیک ورو مند شک انگیز چیزی که درباره آن شک کنند گمان کرده شده. توضیح چون لفظ شک مصدر لازم است باید اسم مفعولش با حرف جر (مشکوک فیه) آید اماد در فارسی بدون حرف جرهم استعمال شود. توضیح 2 در تداول فارسی گاه بخطا بجای شاک استعمال گردد: من باین مرد مشکوکم
گمان کرده شده در کار، مبهم گمانیک ورو مند شک انگیز چیزی که درباره آن شک کنند گمان کرده شده. توضیح چون لفظ شک مصدر لازم است باید اسم مفعولش با حرف جر (مشکوک فیه) آید اماد در فارسی بدون حرف جرهم استعمال شود. توضیح 2 در تداول فارسی گاه بخطا بجای شاک استعمال گردد: من باین مرد مشکوکم