مشک کوچک که مشکیزه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). بمعنی مشکول که مشک و خیک کوچک باشد. (برهان) (آنندراج). مشک کوچک را گویند، و آن را مشکیزه نیز خوانند. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). خیکچۀ آب. (ناظم الاطباء)
مشک کوچک که مشکیزه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). بمعنی مشکول که مشک و خیک کوچک باشد. (برهان) (آنندراج). مشک کوچک را گویند، و آن را مشکیزه نیز خوانند. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). خیکچۀ آب. (ناظم الاطباء)
از ’ش ک ی’، مشکاه. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مشکاه بمعنی چراغدان: اﷲ نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح... (قرآن 35/24). هرچه جز نورالسموات از خدای آن عزل کن گر تو را مشکوه دل روشن شد از مصباح لا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 1). وآنکه زین قندیل کم مشکوه ماست نور را در مرتبت ترتیبهاست. مولوی (مثنوی چ خاور ص 91). چشمشان مشکوه دان دلشان زجاج تافته بر عرش و افلاک این سراج. مولوی (مثنوی ایضاً ص 397). رجوع به مشکاه شود
از ’ش ک ی’، مشکاه. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مشکاه بمعنی چراغدان: اﷲ نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح... (قرآن 35/24). هرچه جز نورالسموات از خدای آن عزل کن گر تو را مشکوه دل روشن شد از مصباح لا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 1). وآنکه زین قندیل کم مشکوه ماست نور را در مرتبت ترتیبهاست. مولوی (مثنوی چ خاور ص 91). چشمشان مشکوه دان دلْشان زجاج تافته بر عرش و افلاک این سراج. مولوی (مثنوی ایضاً ص 397). رجوع به مشکاه شود
مشک و خیک کوچک باشد و آن را خیکچه و مشکیچه نیز خوانند. (برهان) (آنندراج). مشک کوچک و آن را مشکیزه یعنی مخفف مشک ریزه و مشکچه نیز گویند. (انجمن آرا). سعن. مشک خرد. (یادداشت مؤلف). خیکچه و مشکیچه و مشک کوچک. (ناظم الاطباء) ، مهمل کشکول. (برهان) (آنندراج)
مشک و خیک کوچک باشد و آن را خیکچه و مشکیچه نیز خوانند. (برهان) (آنندراج). مشک کوچک و آن را مشکیزه یعنی مخفف مشک ریزه و مشکچه نیز گویند. (انجمن آرا). سِعَن. مشک خرد. (یادداشت مؤلف). خیکچه و مشکیچه و مشک کوچک. (ناظم الاطباء) ، مهمل کشکول. (برهان) (آنندراج)
آن است که یک دست و یک پای سفید دارد. (مهذب الاسماء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). در عربی یک دست و یک پای سفید را گویند از دواب. (برهان) (آنندراج) ، اسبی که دارای شکال یعنی پای بند باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) رکنی است که حرف ثانی و حرف سابع آن را افکنده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). رکنی است که از اجتماع خبن و کف ّ در فاعلاتن پیدا شود، چون فعلات به ضم تا که از فاعلاتن حاصل شود. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم). آنکه حرف دوم و هفتم حذف شود چون الف اول و نون در فاعلاتن. (یادداشت مؤلف). به اصطلاح عروض، هر رکنی که حرف دویم وحرف هفتم آن را افکنده باشند، مانند مستفعلن و متفعل ، و فاعلاتن و فعلات . (ناظم الاطباء) ، خطی که اعراب و حرکات کلمات آن نگاشته باشد. صاحب حرکات: کلمه مشکول. کتابی مشکول. (یادداشت مؤلف)
آن است که یک دست و یک پای سفید دارد. (مهذب الاسماء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). در عربی یک دست و یک پای سفید را گویند از دواب. (برهان) (آنندراج) ، اسبی که دارای شکال یعنی پای بند باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) رکنی است که حرف ثانی و حرف سابع آن را افکنده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). رکنی است که از اجتماع خَبْن و کف ّ در فاعلاتن پیدا شود، چون فعلات ُ به ضم تا که از فاعلاتن حاصل شود. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم). آنکه حرف دوم و هفتم حذف شود چون الف اول و نون در فاعلاتن. (یادداشت مؤلف). به اصطلاح عروض، هر رکنی که حرف دویم وحرف هفتم آن را افکنده باشند، مانند مستفعلن و متفعل ُ، و فاعلاتن و فعلات ُ. (ناظم الاطباء) ، خطی که اِعراب و حرکات کلمات آن نگاشته باشد. صاحب حرکات: کلمه مشکول. کتابی مشکول. (یادداشت مؤلف)
مؤنث مشمول. رجوع به مشمول شود، می سردشمال وزیده. (منتهی الارب) (آنندراج). شراب سرد و شراب شمال وزیده، نار مشموله، آتشی که باد شمال بر آن وزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مؤنث مشمول. رجوع به مشمول شود، می سردشمال وزیده. (منتهی الارب) (آنندراج). شراب سرد و شراب شمال وزیده، نار مشموله، آتشی که باد شمال بر آن وزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بنگرید به مشکاه آلتی که در آن چراغ و قندیل گذارند جایی که در آن چراغ نهند. توضیح رسم الخط صحیح آن در عربی مشکاه و در رسم الخط قرآنی مشکوه است ولی بشیوه نویسندگان ایرانی در فارسی مشکات درست تر است
بنگرید به مشکاه آلتی که در آن چراغ و قندیل گذارند جایی که در آن چراغ نهند. توضیح رسم الخط صحیح آن در عربی مشکاه و در رسم الخط قرآنی مشکوه است ولی بشیوه نویسندگان ایرانی در فارسی مشکات درست تر است
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات